2022-05-21 15:41:41
ترکش بزرگ!
رحیم قمیشی
در زمان جنگ، بسیار دیده بودم، کسانی که ترکش ریزی میخوردند، آه و نالهشان خیلی بیشتر بود، تا آنهایی که با ترکشهایی درشت، گاه دست یا پایشان هم قطع میشد!
صبر آن مجروحین شدید برایم باور نکردنی بود. همیشه این مقاومت غیرعادی آنها را پای ایمانشان، بیباکی و مقاومت بالایشان میگذاشتم.
اما بعدها پزشکی برایم توضیح داد؛
وقتی میزان ضربه وارده به بدن مجروح بسیار بالا باشد، سیستم عصبی از انتقال دادههای درد به مغز خودداری میکند، یا به عبارتی اصلا توان انتقال آن درد را از دست میدهد!
تمام پایت قطع شده اما به اندازه سوزنی که به انگشتت فرو رفته باشد احساس درد نمیکنی!
من تجربه سر سوزن را دارم. اما نجربه جراحتهای شدید را دوستان دیگری که سختی آن را دیدهاند، حتما تایید میکنند.
و البته اینکه آن مجروح شدید تا ماهها و سالها با عواقب زخمش دست و پنجه نرم میکند، و آن دردهای بعدیاش، یقینا قابل وصف نیست.
روزهای گذشته را در چند روستا گذراندم.
و دوباره همان حسِ ترکشهای ریز و درشت را تجربه کردم!
وقتی تخممرغ گران میشد، همه ناله میکردند، فحش میدادند، به تولید کنندهها، به واسطهها، به فروشندهها، دعوا میکردند. بگو مگو میکردند.
اما در روزهای گذشته اینطور نبود.
مردم همه بهت زده بودند!
و میپرسیدند چه میخواهد بشود؟
فروشندهها فغانشان از خریداران بیشتر بود. تولید کنندهها از هر دو!
مرغداران باور نمیکردند قیمت دان مرغ چند برابر شده باشد، غذا فروشها باور نمیکردند حلب ۴ کیلویی روغن شده باشد چند صد هزار تومان.
دستفروشها بیشتر از خریداران ناراحت بودند.
ماست و پنیری که غذای فقرا بود از آنها گرفته شده بود.
هیچکس بابت گرفتن یارانه چند صد هزار تومانی خوشحال نبود.
هر کس دستش میرسید از شوینده تا حبوبات تا همان برنج گران شده را میخرید. شاید از سر ترس. شاید از سر نگرانی.
میگفتیم اینها که قرار نیست قیمتش دست بخورد. میخندیدند که چه کمعقل شدهایم!
مردم فقیر ضربه بدی خوردهاند.
آنقدری که هضمش نمیتوانند بکنند. نمیتوانند باورش کنند.
میپرسیدند یعنی چه میخواهد بشود!
من اغراق نمیکنم. چنین نیست که مردم فقیر و روستاها به مرور با ناتوانی در خرید مایحتاجِ مهم زنده ماندنشان کنار بیایند.
مردم وقتی اجاره گران میشود، میروند به حاشیه شهرها. وقتی گوشت قرمز گران میشود، میروند به سمت مرغ و تخممرغ. وقتی اجناس برند و وارداتی گران میشوند، به جنسهای بیکیفیت دیگر روی میآورند.
اما وقتی همه چیز گران میشود؛
درمانده میشوند
نمیدانند چه شده
نمیدانند چهکار باید بکنند.
مات و مبهوت میمانند.
و این استحقاق این مردم نیست.
مردم دیگر برای گرانی جوک نمیسازند
دیگر دعا نمیکنند برای ارزانی
دیگر دنبال مقصری نمیگردند
دیگر منتظر دستگیری عاملی نیستند...
تنها احساس میکنند
زندگیشان را باختهاند
کلاه سرشان رفته
کلاهی بزرگ
و احساس میکنند
هیچکس به فکرشان نیست
آنها احساس میکنند
جای پاهای دزد را دیدهاند...
خدا کند اشتباه برداشت کرده باشند!
@Business_News
931 views12:41