آزادی فردی هر آنگاه که انسانی مجبور شد به پاس حفظ حقوق دی | لیبراسیون/لیبرالیسم
آزادی فردی
هر آنگاه که انسانی مجبور شد به پاس حفظ حقوق دیگران از مقررات سخت عدالت اطاعت ورزد، احساسات و قدرتهایی در نهادش پرورش مییابد که هدف همه آنها خوبی و مصلحت دیگران است. اما محدود شدن اعمال وی، نه به این دلیل که مخل مصالح دیگران است، بلکه به این دلیل که آن اعمال باب میل دیگران نیست، هیچگونه قدرت یا غریزه گرانبها در نهاد وی پرورش نمیدهد جز نوعی قوه منفی که ممکن است خود را به شکل مقاومت دفاعی در مقابل محدودیت نمودار سازد.
اگر وی به این گونه محدودیت تسلیم شد سرتا پای طبیعتش تیره و ناهنجار می گردد. از این رو برای اینکه فرصت ایفای نقش عادلانه به موجوداتی که مختلف خلق شده اند داده شود این موضوع ضرورت کامل دارد که اشخاص مختلف بتوانند روشهای مختلف در زندگی برگزینند و هر قرنی که این نوع تعبیر آزادی را در مفهوم وسیعتری رعایت کرده در نظر آیندگان مهمتر و برجستهتر شده است.
حتی روشهای دیکتاتوری مادام که شخصیت فردی را از بین نبرده است بدترین نتایج خود را علنی نمی سازد. اما در مقابل، هر آن روشی که هدفش خُرد کردن شخصیت فردی باشد دیکتاتوری است، حالا اسم و عنوان آن هرچه میخواهد باشد - خواه مدعی اجرای اراده خدا باشد و خواه مجری دستورها و اوامر بشر - آن دیگر چندان مهم نیست.