2022-06-14 01:21:14
حال و هوای دل من هیچ گاه برای این زمان معاصر خاکستری رنگ نخواهد بود...
برای این برج های سر بالا و بالکن های کوچک
من جا مانده ی دوره ی حیاط و حوض لاجوردی وپنجره های رنگی ام انگار!
که صبح به صبح در را باز کنم و سفره را پهن ایوان کنم با سماور ذغالی و چینی های گل سرخی،
که بنان الهه ی ناز بخواند و من برگ های پاییز را جارو کنم و پلیسه های دامنم با پاشنه صناری برقصند و دلم پی نگاه ناشیانه ی پسرک همسایه باشد...
من دلم تنگ است برای تمام احساساتی که تجربه شان نکرده ام
برای برگبو هایی که هرگز از درخت توی باغچه نچیده ام و میوه هایی که در حوض نشسته ام
برای نورهای رنگی که از پنجره های چند ضلعی روی قالی لاکی رنگ بپاشند...
غریبی میکنم میان این دود و درد، بین این دستگاه های تمام اتومات ترسناک
کاش در دوره ی ای دیگر میزیستم، دوره ای ساده تر و رها تر و احتمالا سخت تر.
نمیدانم جهان موازی کجاست اما
من اینجا بس دلم تنگ است...
#بشری_آقایی
@cafebookbest
185 views22:21