Get Mystery Box with random crypto!

دستشو رو سر سهون گذاشت و صورتش رو به بالشت #فشرد و به صداهای # | •снαɴвαек ғɪc🌙

دستشو رو سر سهون گذاشت و صورتش رو به بالشت #فشرد و به صداهای #ناله ای که تو بالشت #خفه میشد، گوش میداد.
#گازی از پوست لعنتی باسنش گرفت و #زبونش رو روی همون نقطه کشید.
_ "دفعه ی قبل گفتیم آخرین باره..."
درحالی که به شدت #نفس نفس میزد، گفت و با گرفتن موهای سهون، به آرومی اونو عقب کشید و باعث شد نگاهش به سمت کای بچرخه...
_ "اما ظاهرا نمیتونم از این سرآشپز دستیار نما دست بکشم..."
اینو گفت و رسما به #لب سهونی که از شدت #تحریک شدن، از خود بی خود شده بود، #حمله کرد و اینبار گازی از لبای خواستنی ش گرفت.
_ "مخصوصا وقتی خودش برگشته..."
رو لباش، با #حرارت زمزمه کرد.
_ "مگه نه هون؟"