Get Mystery Box with random crypto!

#دوجهان-قسمت دویست و چهل ویکم دسترسی به قسمت اول http | چجوري ميتونم؟

#دوجهان-قسمت دویست و چهل ویکم




دسترسی به قسمت اول
https://t.me/chejorimitonam۷۶۱۵۰






نرگس_ مطمئنم خودش یه راهی پیدا می کنه.

و سریع ازم دور شدن.

وسط راه، نرگس رفت سمت امیرمهدی و چیزی بهش گفت.

امیرمهدی سری تکون داد و به طرفم اومد .

نمی تونستم.....

نمی تونستم حرفی بزنم......

نمی تونستم راحت بگم که دوسش دارم.....

اومد و آروم و با فاصله نشست روی نیمکت کنارم.


یکی از نی های توی دستش رو از داخل زر ورقش بیرون کشید و داخل پاکت کوچیک آبمیوه فرو کرد.


گرفت سمتم.

امیرمهدی_ بفرمائین.

دست بردم و گرفتم.

من_ ممنون.

امیرمهدی_ فکراتون روکردین؟

مستأصل نگاهش کردم.

خوب بود که نگاهم نمی کرد وگر نه حتما برای اون همه درموندگی من، دلیل می خواست.

پاکت آبمیوه رو نگاه کردم و جواب دادم.

من_ فکر کردم.

راستش مسئله ایی وجود داره که بهم اجازه نمی ده فرصت آشنایی رو به هر دو مون بدم.

امیرمهدی_ می شه بپرسم چه مسئله ایی؟

من_ قابل گفتن نیست.

امیرمهدی_ چرا؟

محرم نیستم یا.....

اینکه من رو قابل نمی دونین برای گفتن.

من_ این حرفا چیه؟

راستش ترجیح می دم در موردش حرفی نزنم.

امیرمهدی_ خانوم صداقت پیشه؟

من باید بدونم .

چه مشکلی هست که نرگس می گه تا نشنیدی کوتاه نیا.

وااای از دست نرگس....

بالاخره کار خودش رو کرد.

یه جورایی بند رو آب داد.






این داستان متعلق به ادمین" کانال چجوری میتونم "است وکپی برداری از آن بدون فورواردمطلب وذکرمنبع (@chejorimitonam)صحیح نیست.


ادامه دارد.....‌
@chejorimitonam