Get Mystery Box with random crypto!

#دوجهان-قسمت دویست و چهل و دوم دسترسی به قسمت اول htt | چجوري ميتونم؟

#دوجهان-قسمت دویست و چهل و دوم




دسترسی به قسمت اول
https://t.me/chejorimitonam۷۶۱۵۰






تردید بدی تو دلم موج می زد.

از طرفی دلم می خواست بگم تا شاید راه حلی براش پیدا کنیم.

و از طرفی اصلا روم نمی شد به این راحتی بهش ابراز علاقه کنم.

شاید هر پسر دیگه ایی غیر از امیرمهدی بود می تونستم راحت تر حرف بزنم.

می ترسیدم با ابراز علاقه تو چشمش حقیر بشم.

می ترسیدم نپسنده این ابراز علاقه رو.

یه وقتایی هست که آدم به قدری تردید داره که دلش می خواد یه نفر بیاد و به طور مستقیم بهش بگه چیکار کنه.


وقتی می بینه هیچ کس نیست که بهش کمک کنه، شرایط رو برای خودش سخت می کنه.

و یه شرط سخت می ذاره.

این لحظه هم من ،همینطور بودم.

برای اینکه بتونم برای خودم توجیهی داشته باشم ،یه شرط سخت گذاشتم.


تو دلم گفتم"اگر اسمم رو بگه......اگه به اسم صدام کنه.....بهش می گم.....

به خدا بهش می گم."


می دونستم غیر ممکنه امیرمهدی اسم من رو به زبون بیاره.

اینجوری برای "نه" گفتن دلیل داشتم.

یه دلیل غیر موجه که فقط خودم رو، راضی می کرد.

نه هیچ کس دیگه ایی رو.

اما غافل بودم از اذن وخواست خدا که اگر بخواد.....

فقط کافیه بگه....."کن فیکون".

امیرمهدی_ مارال خانوم؟

نمی خواین بگین؟






این داستان متعلق به ادمین" کانال چجوری میتونم" است وکپی برداری از آن بدون فورواردمطلب وذکرمنبع (@chejorimitonam) صحیح نیست.




ادامه دارد......
@chejorimitonam