Get Mystery Box with random crypto!

#دوجهان- قسمت دویست و چهل و سوم دسترسی به قسمت اول htt | چجوري ميتونم؟

#دوجهان- قسمت دویست و چهل و سوم



دسترسی به قسمت اول
https://t.me/chejorimitonam۷۶۱۵۰






مثل برق گرفته ها برگشتم و نگاهش کردم.

ثانیه ایی از شرطم نمی گذشت.

این اسم من رو به زبون آورده بود؟

اینکار از امیرمهدی بعید بود.

حلاوت شنیدن اسمم از زبونش با اون آهنگ صداش که برای من ،گوشنواز ترین صدای دنیا بود.

باعث شد چشمام رو برای ثانیه ایی روی هم بذارم.


وقتی پسوند خانوم به اسمم می دهی نمی دانی چه حالی می شوم....

کم نیست خانوم بودن از دیدن تو....

دوباره چشم باز کردم و اول نگاهم رو به صورت منتظرش دوختم.

وبعد نگاهم به سمت آسمون کشیده شد.

جایی که فکر می کردم خدا حضور داره.

و اون لحظه فهمیدم که وقتی تو قرآن می گفت"از رگ گردن به بنده ش نزدیک تره" یعنی چی!


لبخند زدم.....

باید می گفتم.....

قسم خورده بودم......




آروم زمزمه کردم.

من_ وقتی کربلا بودی.....

وقتی ازت خبری نبود.....

وقتی نمی دونستم چی به سرت اومده....

زمین و زمان برام ایستاد.....

کاری نمی تونستم انجام بدم.....

دستم به جایی بند نبود.....

فکر نبودنت مثل خوره افتاده بود به جونم.....

اگه بلایی سرت میومد خودم رو می کشتم....

اون روزا نذر کردم....

با خدا قرار گذاشتم اگه سالم برگردی....

اگر زنده باشی.....

دیگه نخوامت.....

دیگه شب و روز برای دیدنت بهش التماس نکنم.....

دیگه نتونستم بیشتر از این ادامه بدم.

برای دقایقی نگاهش نکردم.

از عکس العملش می ترسیدم.

ولی وقتی سکوتش رو دیدم.

بر گشتم به سمتش.....

لبخند روی*صورت* دلم رو قرص کرد.

تند تند نفس می کشید.

و نگاهش سر گردون بین درختا پیش می رفت.

امیرمهدی_ دعایتان را اجابت می کنه؛ آنکه آسمانی رو می گریاند تا گلی رو بخنداند.....

با لبخند به سمتم برگشت و بدون نگاه به من ادامه داد....






این داستان متعلق به ادمین" کانال چجوری میتونم" است وکپی برداری از آن بدون فورواردمطلب وذکرمنبع (@chejorimitonam)صحیح نیست.




ادامه دارد......
@chejorimitonam