Get Mystery Box with random crypto!

#دوجهان-قسمت دویست و چهل و چهارم دسترسی به قسمت اول htt | چجوري ميتونم؟

#دوجهان-قسمت دویست و چهل و چهارم



دسترسی به قسمت اول
https://t.me/chejorimitonam۷۶۱۵۰






امیرمهدی_ در هست در اعجاز حرف هایت وچشمانت، که معجزه ای بزرگ برای قلب کوچکم شده!


باز هم هاج و واج نگاهش کردم.

این خودت امیرمهدی بود که این حرفا رو می زد؟

بی اختیار دستم به سمت بازویش رفت.

ولی قبلش یکی بهم تشر زد که "حواست باشه"....

گوشه ی آستینش رو گرفتم.

برگشت و خیره شد به دستم.

امیرمهدی_ چیزی شده؟

من_ چی می گفتی؟

یه بار دیگه تکرار کن!

امیرمهدی_ بازم باورتون نمی شه؟

من_ چه جوری باور کنم کسی مثل تو این حرفا رو بزنه؟

امیرمهدی_ با قلبتون آروم زمزمه کردم.

من_ قلبم.....به شدت بهت ایمان داره.

لبخندی زد.

امیرمهدی_ از شوق حرفایی که زدین، نتونستم جلوی احساسم رو بگیرم.

اگر واقعیت رونمی گفتم از زوقم باید فریاد می کشیدم.

من_ واقعا از حرفام ذوق کردی؟

سری تکون داد.

امیرمهدی_ باورم نمی شد احساسم دو طرفه باشه.

به خصوص اینکه احساس شما خیلی پاک ولطیفه.

من_ اگر بر نمی گشتی دیوونه می شدم.

دست برد داخل جیب شلوارش، وتسبیحی بیرون آورد.

یه تسبیح سبز براق .

همون جور که کف دستش مانع می شد بفهمم داره عطرش رو به ریه می کشه یا می بوسه.


از چشمای بسته ش حس کردم در خلسه ی شیرینی فرو رفته.

بعد از چند ثانیه، چشماش رو باز کرد وتسبیح رو گرفت سمتم.






این داستان متعلق به ادمین" کانال چجوری میتونم" است وکپی برداری از آن بدون فورواردمطلب وذکرمنبع (@chejorimitonam)صحیح نیست.



ادامه دارد....‌‌..
@chejorimitonam