Get Mystery Box with random crypto!

#دوجهان- قسمت دویست و چهل و ششم دسترسی به قسمت اول ht | چجوري ميتونم؟

#دوجهان- قسمت دویست و چهل و ششم




دسترسی به قسمت اول
https://t.me/chejorimitonam۷۶۱۵۰






چقدر عاقلانه، سعی داشت رابطه ی تازه پا گرفته مون رو پیش ببره.

چقدر قشنگ کنترل همه چیز رو به دست گرفته بود ومی خواست نذاره راه رو کج بریم.

احساسش زیبا بود وار اون زیباتر کنترل همه جانبه ی این احساس بود.


من جون می دادم برای یک ذره از این احساس.

واقعا لیاقت این عشق رو داشتم؟.....

یکبار عاشقم شدی، صد بار می میرم برات....

آروم و با طمأنینه ، صداش کردم.


من_ امیرمهدی؟

کمی مکث کرد و جواب داد.

امیرمهدی_ بله؟

من_ فکر می کنم دارم خواب می بینم.

امیرمهدی_ یادتونه گفتم به خدا اعتماد کنین؟



نفس عمیقی کشیدم.

من_ هیچ وقت فکر نمی کردم جواب اعتمادم انقدر رویایی باشه.

امیرمهدی_ خدا برای بنده هاش هیچوقت کم نمی ذاره.

من_ هر روز که می گذره بیشتر بهش ایمان میارم.

لبخندی زد.

امیرمهدی_ و هر بار بیشتر از قبل من رو شگفت زده می کنین.

لبخند شیطنت آمیزی زدم.

من_ یعنی هر روز بیشتر از قبل دوسم داری؟

سری به حالت تأسف تکون داد.

امیرمهدی_ امشب بحثمون زیادی احساسی شد.

و منم نتونستم جلوی پیشرفتش رو بگیرم.

ولی برای دفعه های بعد یادمون باشه که حرفامون با هدف جلو بره.

من_ مگه حرفای احساسی بده؟

امیرمهدی_ نه.

بد نیست البته برای اونایی که محرمن.

اگر فقط احساس پیشرو کارمون باشه، ممکنه به بی راهه بریم.

من_ از چی می ترسی امیرمهدی؟

آروم جواب داد.

امیرمهدی_ نمی خوام به خاطر احساساتی که بهتون دارم، یه عمر شما رو پایبند زندگییی کنم که دوست ندارین.


زندگی من تو خوشبختی شما خلاصه می شده ،نه تو ناراحتی وخدای نکرده عذابتون.






این داستان متعلق به ادمین" کانال چجوری میتونم" است وکپی برداری از آن بدون فورواردمطلب وذکرمنبع (@chejorimitonam)صحیح نیست.




ادامه دارد......
@chejorimitonam