Get Mystery Box with random crypto!

خانوادت چطور آدمایی هستن وهرگز هرگز هرگز نمیبخشمشون ویه روزی ب | داستانها و دلنوشته ها

خانوادت چطور آدمایی هستن وهرگز هرگز هرگز نمیبخشمشون ویه روزی باید تاوان این تهمتشون رو بدن وجواب دونه دونه اشکای بچه ام بدن خلاصه همش دخالت میکردن به خانواده ام هم که اجازه نمیدادن بیان وحمایتم کنن مامانم که میومد بهم سر بزنه همش مادر شوهرم کنار من بود که مبادا حرفی بزنم از زور گویی شون وظلمی که در حقم میکنن وسر از زندگیم در بیاره وپیش مامانم میگفت خوب دختری تربیت کردی همه جوره پشت شوهرش هست بدون اجازه شوهرش جایی نمیره ویه جوری جلو مادرم دهن منو میبست ؛شوهرمم دیگه همین شهر خودمون کار میکرد مرد خوبیه ولی همش بخاطر اینکه تو خانواده زور گویی بزرگ شده بود به من میگفت صبر کن تا حالا که بهشون احترام گذاشتی از این به بعد هم همینطور باشه منم همچنان به این اخلاق بدم عادت کردم دخترم که اومد کمی حال وهوام بهتر شد زندگی گذشت وگذشت تا ۸ سال پیش پدر شوهرم سرطان گرفت شوهرم تمام هزینه های درمانش رو داد چون خودش نه بیمه داشت نه حقوقی شوهرم چون بچه اول بود خیلی احساس مسئولیت میکرد حتی بهترین بیمارستان خصوصی تهران برد برا کارا رادیو تراپی وشیمی درمانیش خلاصه زود فهمیدن ودرمان بهش جواب داد وخوب شدونه مادر شوهرم با اون همه طلا که داشت ونه برادراش هیچکدوم پشت شوهرم نبودن وتک وتنها همه کارا پدرش رو کرد برا خواهراش جهیزیه خرید وبرا پدرش ۲ طبقه خونه ساخت وبرادراشو سر وسامون داد وبراشون خونه ساخت چون شوهرم تو کار ساخت وسازه مسکن بود ولی خودمون همچنان مستاجر اول همه اونارو جابجا کرد تا اومد برا خودمون خونه بسازه یهو خونه وزمین ومصالح گرون شدوما همچنان مستاجر هستیم دو سال پیش شوهرم یه آدم از خدا بیخبر پولمون رو گرفت که باهاش سرمایه گذاری کنن بصورت شراکتی که اونم کلاهبردار بود وپول مارو برد وهنوز نتونسته بهمون بده دوسال پیش دقیقا دو شب مانده به عید دایی شوهرم خونه اش رو میخواست پسرش به مشکل مالی خورده بود وپول لازم وگفت تا به تعطیلات نخورده من فوری میخوام خونمو بفروشم پسرم ۱۰ فروردین چک داره باید پول بزارم بحسابش وماهم شب عید آواره شدیم چون ما فقط اجاره بها میدادیم پول پیش اصلا نداشتیم دست دایی شوهر وحسابی بی پول بودیم؛ پدر شوهرم اومد وبازور وسایلمون رو برد خونش طبقه دوم خالی بود خونه ای که شوهرم خودش ساخته بودمن مخالفت کردم که شوهرم گفت چاره ای نداریم نه پول داریم نه الان جایی خونه گیر نمیاد حالا بریم تا بعد تعطیلات میگردیم وخونه پیدا میکنیم منم به ناچار قبول کردم ورفتیم وضع کار بد بود شوهرم بیکار بود وفقط با ماشینمون مسافر کشی میکرد ۴ ماه گذشت وپدر شوهرم شروع کرد به غرغر کردن وبه شوهرم گفت من داماد دارم وخونمو میخوام بدم اجاره اگه داری ماهیانه یک میلیون بده اگه نه برو بیرون شوهرم شوکه شد گفت فعلا پول پیش ندارم صبر کن خلاصه شوهرم دیگه طاقت نیورد وبه روش آورد که منم ۲۳ سال زندگیمو به پای شماوبچه هات ریختم براتون زحمت کشیدم خونه رو خودم ساختم ومیشینم تا وضعم یکم روبراه بشه بعد خودم میرم واجاره بها هم ندارم بهت بدم هر کار میخوای بکن که بدون معطلی رفت وبرا شوهرم مأمور آورد وازش شکایت کرد وگفت میرم حکم تخلیه هم میگیرم وآبرو برات نمیزارم ما هم مجبور شدیم ماشینمون رو فروختیم واومدیم یه شهر دیگه خونه گرفتیم والان نزدیک دوساله که شوهرم دیگه با خانواده اش هیچ ارتباطی نداره ومدام داره حرص میخوره وافسوس گذشته رو وبی چشم ورویی خانواده اش رو که هیچ بویی از انسانیت نبردن وعذاب وجدانی که چرا من اینقدر به تو ودخترم ظلم کردم وحق شمارو دادم به اونها وهمه جوره احترامشون رو داشتم وخجالت زده روی دخترم هستم که چطور برام مأمور آورد مگه دزدی کرده بودم؟ مگه مال کسی وخوردم ؟مگه باهاشون درگیری داشتم وآبروشونو بردم؟خواهرا وبرادرام پشتم نبودن وهرکی سر زندگیش بود ولی جور پدرومادرم رو من کشیدم انگار فقط بابا مامان من بودن ازاین همه فرق گذاشتن بین اولادشون بیزاره میگه چرا دختراش باید آزاد باشن حق طلاق وحضانت داشته باشن مهریه های سنگین وخونه وزمین وهزار کوفت وزهر مار دیگه ولی برا تو گفتن ما رسم خونه واینا نداریم چرا فقط به تو ظلم کردن چرا دوتا عروس دیگه اش رو اینطور باهاشون رفتار نکردن چون مقصر منم که بهشون رو دادم واز اونموقع تا حالا الان دوسال روح وروان شوهرم بهم ریخته وعذاب وجدان بدی داره وروزی هزار بار از من طلب بخشش میکنه ومیگه چطور نمیدیدم خواهرام از شهرستان میان ماهی یکبار بهشون سر میزنن ولی تو که خانواده ات نزدیکت بودن ونمیزاشتن بری چون من مقصر بودم وهمش داره خودش رو سرزنش میکنه ومنم میترسم خیلی باهاش صحبت میکنم دلداری بهش میدم میترسم خدایی نکرده سکته کنه همش تو خودش یه چند روز کار میره ده روز نمیره نمیدونم چکار کنم ببخشید حال وروز زندگیم زیاد بود ببخشید که خیلی طولانی شد وحلال کنید واز شما میخوام خالصانه راهنمایی بفرمائید