2021-08-02 07:58:42
#دلنوشته_6632
سلام خسته نباشید من دختری ۲۰ ساله مجرد هستم
پارسال ماه محرم بود رفته بودیم روستامون روز عاشورا تاسوعا بود،بعد تمام شدن عاشورا و تاسوعا فرداش که خونه آبجیم بودیم تو روستا بهم گف پریا برات از روستا خواستگار پیدا شده منم نمیشناختم کیه، بعد چن ماه رفته بودیم باغ زنداییم اینا برا کمکشون که قرار گذاشته بودن این پسره بیاد من بشناسمش
در حالی که من همون روز اول به آبجیم گفتم جوابم منفیه من اصلا غیر ممکنه بیام روستا زندگی کنم
بعد از سه روز تموم شدن از باغ بعد دوسال این آقا تحقیقم کردن تازه دو روزه اومدن ب من پیام دادن که قبول کنم باهاش ازدواج کنم و خیلی دوسم دارن و تصمیمشون درمورد من جدیه خانواشم در جریانه خواهر و خواهر شوهرم و مامانم در جریانن ولی بابام نه اون آقا به دلم نشسته ولی من قبولش ندارم نمدونم چممه
از یه طرف قبول نکردنم دلیل داره چون من یکم کاهش شنوایی دارم تو یه گوشم از سمعک استفاده میکنم.کاهش شنوایی ۳۰ درصد بود ینی خیلی کم بود چون خیلی ازرهندزفری استفاده کردم یکم کاهش شنوایی بیشتر شد مجبورشدم دگه با یه سمعک استفاده کنم ولی خیلی راحتم.
از هر لحاظ عالی هستم از خود تعریفی نمیکنما
درسته خیلی خاطر خواه دارم ولی بخاطر این یه مشکلم هیشکی قبول نمیکنم این مشکلمو عیب میدونم خجالت میکشم
الان پسره به من گفته خیلی تحقیقت کردم نمدونم این مشکلمم میدونن یا نه
خیلی اصرار دارن که دلیلم چیه قبولش نمیکنم
حتی ب منم گفتن هر جا بگین میام همونجا زندگی کنیم
منم گفتم ادامه تحصیل میدم دانشگاه میرم ایشونم گفتن هر چقد بگین صبر میکنم درست تموم شه بیام خواستگاریت
حالا من چیکار کنم؟ از یه طرف مشکلم
1.0K views04:58