Get Mystery Box with random crypto!

رزمین متعلق به منه و تو هم همسرم هستی و فقط تا من بخوام زنده ا | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

رزمین متعلق به منه و تو هم همسرم هستی و فقط تا من بخوام زنده ای."
اینرا درست میگفت. ملکه خودش بخاطر داشت که بخاطر بازی با یک پسربچه که قوانین بازی را پسر تعیین کرده بود چقدر تنبیه شده بود. دیده بود که مادرش پدرش را گردن زده بود و دیده بود که خواهرش بخاطر اینکه عاشق یک مَرد شده بود خودش را دار زده بود. او با گوشت و پوست و خونش از مردان متنفر بود.
او میدانست گریه هایش بخاطر مرگ پدرش نبوده بلکه برای این بوده که مردی که پدر صدایش میکرد او را با جادو به خود علاقمند کرده بود. و نیز خواهرش هم جادو شده بود که عاشق یک مَرد بشود!. میدانست که کتاب بزرگ و کاهن اعظم دروغ نمیگویند و هیچ مَردی که ذاتاً از زن کمتر است قابلیت عشق را ندارد. کتاب مقدس را بارها خوانده بود و از بی فایدگی مردها و ناقص بودن
بدنشان مثل سینه هایی که از آن نمیشود شیر نوشید و چشمانشان که رنگ ها را به دقت زنان نمیدیدند با خبر بود. او این نفرت از مردان را با سنگدلی با فتوحات بسیارش نشان داده بود. و حالا بعد از سالهای سال، دلش کمی استراحت میخواست و کوسش به خارشی شدید افتاده بود. اما ملکه هم پرسشی داشت بی پاسخ که همان پرسش پسرک بود و چرایی این وضع!.
-ملکه میتونن منو به هر اسمی میخوان صدا کنن. من بندۀ ملکه هستم. ولی اسم واقعیم رو چندوقتیه یادم اومده. اسمم حامده
+خوبه خوبه زبون نریز بچه. البته اسم واقعی منم همه نمیدونن. میدونی که اسم واقعی زن های یوتوپیکوس را هر کس بدونه چی میشه.
-بله. بهش تسلط پیدا میکنه. در جریان خودکشی خواهرتون هستم
+خب!. پس تو فقط منو ملکه صدا میکنی. همین.
-بله سرورم.
ملکه قفس کیر حامدو باز کرد. کیری سفید و شُل ولی کُلُفت و دراز. قفس را به کناری انداخت و کیر حامدو تو دستش گرفت. لبخندی زد و گُفت:
+خوبه!. میتونی از پسم بربیای. قبلا هم بُکُن داشته م ولی هیچکدوم از شب اول به بعد رو دووم نیاوردن. میدونی که من سختگیرم. یا ارگاسمم میکنی یا گیوتین گردنتو میزنه.
عرق سردی رو پیشونی حامد نشست و کیرش که داشت سفت میشُد یکم شُل شد و همین باعث شد ملکه قهقهه ای بزنه!.
+نترس بچه. تو مثلا همسر ملکه هستی. همسران ملکه ها چندتایی شانس دارن
حامد کمی آروم شد و ملکه دستش رو گرفت و کشید سمت تخت و افتاد روش و لباشو گذاشت رو لبای داغ حامد. حامد اما مثل یه تیکه گوشت روی تخت هیچ تکونی نمیخورد. ملکه شاکی شد:
+نمیخوای تکون بخوری؟!. اینطوری میخوای ارگاسمم کنی.
-آخه من هیچ تجربه ای…
+بله. برای همین همسرمی. فکر کردی میذارم هر کیری بی کاندوم بره تو کوسم؟!. نترس گردنتو نمیزنم. امشب شب اول سکسمونه. تو سکس هیچ قانونی نداریم. فقط باید منو به ارگاسم برسونی. از هیچی هم نترس. خیر سرت میخوای کُس بُکُنی.
حامد کمی قوت گرفت با این حرف. ملکه رو که جثه ای بزرگتر از خودش داشت رو سریعا روی تخت برگردوند و بهش مسلط شد . بوسه های کوچیکی از گردن و سینه و صورت ملکه میکرد و با کنجکاوی بدن ملکه رو کشف میکرد. آروم آروم لباسای ملکه رو با هنرمندی درمیاورد و به هر جای جدیدی که زیر لباس پنهون مونده بود بوسه ای میزد و گاهی میلیسید و با حرکات نوازش گونۀ انگشتان دستش ملکه رو مثل سازی مینواخت و صدای نفس های ملکه بود که آشکارا در سکوت شب شنیده میشد. ساق و رون های ملکه رو بوسه بارون میکرد. دستاشو از روی دستای ملکه برداشت و سینه های بلوری ملکه رو مالش میداد که همزمان زبونشو روی خط کوس ملکه میکشید. ملکه هم برای اولین بار بود که مستقیما سوراخ کوسشو خشک خشک نمیکردن و تجربه ای بس عجیب رو داشت از سر میگذروند. حامد کوص ملکه رو با وَلَعی عجیب میخورد