Get Mystery Box with random crypto!

و میدید که هر بار ملکه با خوردن زبونش به نقطه کوچکی در بالای ک | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

و میدید که هر بار ملکه با خوردن زبونش به نقطه کوچکی در بالای کوسش به شدت لذت میبُرد. ناله های ملکه دراومده بود. پاهاش قرار نداشتن و حامد هم ریتم کار رو تند کرده بود. به یکباره ملکه لرزید و اشکی از چشم راستش غلطید. حامد از اینکه کار بدی کرده باشه ترسید و کیرش شُل شد ولی وقتی ملکه رو دید که به پهنای صورت با چشمانی خمار لبخند میزنه فهمید کارش رو درست انجام داده. این همون لبخندی بود که روی صورت مادرش هم دیده بود وقتی پسرعموش روی مادرش تلمبه میزد تا مبادا پدرش رو به کُشتن بدن. ملکه ناگهان نیم خیز پا شد و گفت

زودباش دیگه پس چرا نمیکنی؟!. حرف بزن با من. مگه نگفتم اینجا تنها جای بی قانونه
-الآن کوستو میگام ملکۀ من. کوس خوشگلت مال منه.
اولین بار بود با حالتی مسلط با یک زن صحبت میکرد و غرق در آزادی و لذت بود.
+آفرین… حالا شد… بذار تو کوصم کیرتو… بگا منو حاااامد… بگاااا…

حامد کیرشو که وقتی بلند شده بود کلفت و رگدار و دراز بود، کمی خیس کرد و هل داد تو کوص ملکه. ملکه اهی از سر رضایت کشید و حامد که غرق در لذت شده بود شروع کردن به تلمبه زدن. پاهای ملکه روی شونه ش بودن و صدای شلپ شلپ خوردن عضلات رونش به کون بزرگ ملکه بود که اتاق رو برداشته بود!. هنوز حامد ارضا نشده بود که ملکه برای بار دوم لرزید و اینبار کمی آب از کوصش بیرون پاشید و حامد رو با تن لختش طوری آغوش کشید که حامد افتاد روی ملکه ولی برای زنی به قدرتمندی و جنگاوری او، پسر نوجوانی مثل حامد وزنی نداشت. ملکه با شدت حامد رو تو بغلش فشرده بود تا حدی که حامد کمی احساس تنگی نفس کرد ولی پاهای ملکه هنوز میلرزیدند. وقتی پاهای ملکه آروم شدن حامد با اعتمادبنفسی که بدست آورده بود از روی ملکه کمی فاصله گرفت و به چشماش زل زد و گفت
-هنوز اول کاره ملکۀ من. تا خود صبح میخوام بگامت
ملکه که هیچوقت اینطور تسلیم کسی نشده بود با حالتی ملتمسانه که خودش هم از اون در تعجب بود گفت
+بگا منو حامد. کوصمو بگاااااا. کیرت بهترینه… بگا منو پادشاهم… بگاااااا… این کوصو پاره کن!.
حامد ملکه رو بلند کرد و از پشت بغلش کرد و دستاشو انداخت زیر زانوهاش و از پایین کیرشو داد تو کوس ملکه و شروع کرد تلمبه زدن. کیرش تا ته میرفت تو کوس ملکه و نقطۀ جی رو تحریک میکرد و همزمان تخمای گُنده ش با سرعت روی کوص ملکه میکوبیدن و کلیتوریسش رو تحریک میکردن. هنوز پنج دقیقه هم نگذشته بود که ملکه بار دیگر لرزید و آب بیشتر ازش بیرون اومد. اما حامد همچنان داشت تلمبه میزد. انگار همۀ انتقام همۀ مردا رو داشت از کوس ملکه میگرفت
+آییییییییییی… چیکار داری میکنی باهام… عاشقتممممم… خیلی خوب میکُنییی… جونم… بُکُن…
-قربون کوست برم من ملکۀ عزیزم… آبمو کجات بریزم
+بریز توووم… توروخدا بریز توووم…
-کوصتو آب میدم الآن همسرممم…
حامد خندید و ملکه رو گذاشت روی تخت و تو حالت اول شروع کرد تلمبه زدن. چهره ملکه خبر از تسلیمش میداد و چشماش انگار هیچوقت این صحنه رو باور نمیکردن. اون اولین ملکه ای بود که واقعا به ارگاسم میرسید و حالا طبق کتاب مقدس باید عمل میکرد. هنوز ذهنش این موضوع رو هضم نکرده بود که داغی آب حامد رو توی کوصش احساس کرد و از داغیش دوباره ارگاسم شد. حامد انگار که همۀ انرژیش از بین رفته باشه کنار ملکه روی تخت افتاد. آب سفیدی از کوس صورتی و برجستۀ ملکه بیرون میومد که نشانۀ پیروزی کوسش و بیرون کشیدن آب وجود یک مرد بود ولی چیزی که پیروزی واقعی بود، ارگاسم ملکه بود. اون تنها ملکه ای بود که تونسته بود ارگاسم بشه و حالا بدون اینکه به کسی بگه، دلباختۀ حامد شده بود و عطر تنش رو با ه