Get Mystery Box with random crypto!

زمستان داغ ما (۲) قسمت قبل 1402/02/13 #تابو #مامان تو اتاقم | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

زمستان داغ ما (۲)
قسمت قبل
1402/02/13
#تابو #مامان

تو اتاقم رو تخت دراز کشیده بودم خیره به ساعت رو دیوار، تیک تاک تیک تاک …
چه شب مزخرفی! کلا که روزای خوبی رو نمیگذروندم دیگه بعد از گندی که تو امتحان میانترم زدم پاک رد داده بودم
به سرم زد ی جـــ ــق بزنم شاید یکم میزون بشم، همون‌جوری که رو تخت دراز کشیده بودم یکم شلوارمو کشیدم پایین درش اوردم، حوصله سایت و فیلم دیدن که نبود با اون سطح انرژی که من داشتم بعد از چند دقیقه متوجه شدم چه کاری عبثی دارم میکنم، بیخیال شدم همونجوری بیرون شلوار ولش کردم دستامو بردم پشت سرم
بابا سرکار بود مامان تنها تو پذیرایی نشسته بود فیلم میدید درسته باهم راحت بودیم ولی نه دیگه اونقدر که مثل ی زن شوهر بتونم برم بهش بگم بیا کمک کن شاید یکم حال هوام عوض بشه
تو همین فکرا بودم و به بدبختیام فکر میکردم که احساس کردم یکی دم در اتاقه، خواستم دستامو بیارم پایین ببرمش زیر شلوار ولی دیدم مامانه! تکون نخوردم واقعا حسش نبود
مینا: بیام تو؟
من: بیا
اومد نزدیک‌تر و گفت این چه وضعشه؟
من: هیچی حوصله ندارم
مینا: چرا؟ چی شده؟
ی تاپ با ی ساپورت تنش بود نشست لبه‌ی تخت، منم تو همون حالت شروع کردم یکم از دانشگاه گفتن …
همیشه صحبت با مامان آرامش‌بخش بود ولی اون شب نه! همچنان بی حوصله بودم
کنارم دراز کشید تقریبا دوتامون به این که کیــــرم بیرون بود بی توجه بودیم، سقف نگاه میکردم و کلی صحبت کردیم یهو مامان پشت دستش گذاشت رو شکمم و دستش برد زیرش، همونطوری که حرف میزدیم با دستش کیــــرمو پرت میکرد بالا دوباره می افتاد رو دستش
بعد از چند دقیقه گفتم میشه بغلت کنم؟
بدون اینکه چیزی بگه اومد نزدیک‌تر، به پهلو خوابید سرشو گذاشت رو شونم سمت قلب، دیگه دستش به کیــــرم نبود کنارم بود ولی خب خودش چسبیده بود بهم، موهاشو بوس کردم و بازوشو نوازش میکردم و تعریف میکردیم
البته دیگه تعریف های درمورد دانشگاه تموم شده بود، داشتیم در مورد آینده حرف می‌زدیم
دستامو حلقه کردم دورش، انگشتام تو هم قفل محکم بغلش کرده بودم ولی سوتــــینش یکم اذیـت میکرد، معلوم نبود جنسش چیه انقد سفت و خشکه، دستمو بردم بینمون که یکم جابجاش کنم
مینا: چیکار می‌کنی؟
من: یکم اذیـت میکنه
خودش با دست یکم جابجاشون کرد و گفت خوبه؟
هنوز سفت بود ولی یکم بهتر شده بود گفتم آره خوبه
با انگشتای دست چپش آروم میکشید رو کیــــرم و با نوک انگشتاش نوازشش میکرد، حرکت تحریک آمیزی بود اولاش عادی بودم ولی خب هر لحظه داشت بزرگتر میشد
دوباره موهاشو بوسیدم و بو کشیدم بوی قشنگی داشت
من: مامان
مینا: جونم
من: میشه ی چیز ازت بخوام
مینا: چی؟
با صدای آروم ولی لحن سریع گفتم میشه ســکـس کنیم
سرشو چرخوند تو چشام نگاه کرد و گفت دیگه چی؟
من: ترو خدا مامان
مینا: نه نمیشه دیگم نگو
من: خب ما که این همه کارا کردیم چی میشه انجامش بدیم
مینا: یکار نکن از اونام پشیمون بشم
درست بود خیلی کارا کرده بودیم ولی هیچوقت پشت سرهم هم و روتین نبود، گاهی ی کارای میکردیم یکی دو هفته هیچی، تازه همیشه هم مهربون و خوب نبود گاهی چنان بهم میرید که مثل سگ پشیمون میشدم، هیچوقت از بد اخلاقی هاش تعریف نکردم، البته الان هم حق داشت همیشه به همون مقدار قانع بودم ولی اینبار دلم میخواست تا غول مرحله آخر برم

خلاصه بعد از این درخواستم دستشو از رو کیــــرم برداشت ولی همچنان سرش رو سینــم بود، دست چپم بردم پایین که بذارم رو باســـنش ولی چون سرش رو سیـنم بود و قد بلنده کامل مس