Get Mystery Box with random crypto!

الاخره وقتی دید دارم تشک چنگ میزنم ولش کرد و بردش زیر شلوار و | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

الاخره وقتی دید دارم تشک چنگ میزنم ولش کرد و بردش زیر شلوار و یکم که شلوارم پایین بود کشید بالا
دستمو از رو شلوار گذاشتم روش و گفتم خیلی بدی سادیســمی
مینا: خیلیم خوبم
من: خب حالا نوبته منه
خندید و گفت آدم نمیشی دیگه
من: مامان این همه دیدمش دیگه، صد بار اون موقع که لیـزر کرده بودی دیدم چی میشه الانم ببینم
مینا: درد تو فقط دیدن نیست باید این فکرو از سرت بیرون کنی هیچوقت این اجازه رو بهت نمیدم
منظورش درخواست ســکـسی بود که اول ازش خواستم منم گفتم نه، باور کن هیچ خریتی نمیکنم اونم فراموشش کردم، اصلا قول میدم شلوارم به هیچ وجه تکون نخوره حتی بجر پاهات به اونجاهات دستم نزنم قول میدم
مینا: واسه چی انقد کنجکاوی چرا میخوای ببینی؟
کف دستامو بهم چسبوندم و در جواب سوالش گفتم تروخدا
ابروهاشو داد بالا ی هوووف گفت و رفت عقب تر به پشتی تخت تکیه داد، منم جلوش نشسته بودم
مینا: پوریا دست نمیزنیا
من: قول میدم بدون اجازه خودت دست نزنم
دستاشو برد کنار شلوارش یکم کشید پایین و نگاه کرد بهم، خندید و گفت قیافشو ببین ذوق مـرگ
واقعا هم هیجان انگیز بود مامانم رو تخت خودم داشت شلوارشو میکشید پایین که من ببینم!
تا نصف باســــن کشید پایین، شــورتش پیدا شد صورتی بود بعد که شلوار از باســــن رد شد پاهاشو گرفت بالا و تا وسط رون پا داد بالا
به سختی جلوی خودمو گرفتم که نرم جلو پشت رون پاش زبون نکشم خیلی خوردنی و خواستنی بود، پاهاشو خوابوند و گفت آماده ای؟
من: آره
بین پاش، کنار شــورتو گرفت که ببره کنار گفتم نه نه اونجوری نه
مینا: پس چی؟
من: کامل درش بیار
مینا: همینجوری نمیشه
ابروهامو انداختم بالا، ی مکث کوچیک کرد و گفت: خب پس بیا خودت درش بیار
تا رفتم جلو دست راستش گذاشت دقیقا روش و با اون دستش انگشت اشاره رو نگهداشت و گفت: فقط کنار شــورت میگیری میکشی پایین دستت به هیچکجای دیگه نمیخوره یادت باشه قول دادی بزنی زیر قولت من میدونم تو اوکی؟
من: اوکی
آب دهنمو قورت دادم و رفتم جلوتر، دوتا دستامو گذاشتم رو پهلوهاش، لبه شــورت گرفتم و یواش یواش کشیدم پایین، بینهایت هیجان انگیز بود نبضمو تو گلوم احساس میکردم که میزد
کم کم ی برامدگی پیدا شد بیشتر کشیدم پایین و کامل از روش رد شد، واو باورم نمیشد چی دارم میبینم! خیلی خوشگل ناز بود مشخص بود یکمی هم خیسه
شــورت همچنان کشیدم پایین تا رسیدم به همونجا که شلوار بود، منظره بینظیری بود دوتا رون خوش تراش خوش رنگ بدون ذره ای مو جلو چشام بود، یکم بالاتر برامدگی و پیچ تاب خوشگل‌ترین کــصی که تا حالا دیده بودم
البته که کــص زیادی ندیده بودم :/
ولی به جرات خیلی بهتر از مـال خاله نسترن بود
ی شکم تخت که کوچولو کوچولو با نفساش بالا پایین می‌رفت، برامدگی و موج سینــه‌هاش زیر تاپ و در نهایت چهره ی مامان خوشگلم که با اون حالت نگاهش هوش از سر آدم میپروند
باهم چش تو چش که شدیم با ی لحن ســکـسی گفت پسند شد؟
سرمو چرخوندم و با ی حالت ترکیبی از خنده و حرص گفتم مامان بذار بهش دست بزنم …
منظره خیلی هیجان‌انگیزی بود شلوار و شــورتش تا زانوهاش پایین بود و جلوم رو تخت دراز کشیده فقط به محض اینکه گفتم دستمو بذارم روش، دستشو اورد پایین شلپ گذاشت رو کـــصش گفت پرو شدیا
باحال بود لحظه ای که دستشو گذاشت روش شلپ صدا داد، خندم گرفت گفتم یبار دیگه خیلی خوب بود
مینا: چی دوباره؟
من: دستتو بلند کن بذار روش
انگشتاشو چندبار زد روش شلپ شلپ صدا میداد مثل ژله زیر دستش میلرزید
من: حداقل بذار دست بذارم روی رونت قول میدم به اونجا دست نزنم
مینا: بذار
رفتم جلوتر دستم گذاشتم روی رونش، نرم و ب