Get Mystery Box with random crypto!

ین بلارو سرم بیاری من: حدسای دیگه چی؟ مینا: چی مثلا؟ لبمو بردم | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

ین بلارو سرم بیاری
من: حدسای دیگه چی؟
مینا: چی مثلا؟
لبمو بردم نزدیک لاله‌ی گوشش، لب پایینیمو از قصد کشیدم به لاله و گفتم اینکه بکـنمت
مینا: نه غلط میـکنی
گردنشو یکم محکم‌تر فشار دادم و گفتم خفت میکنما
مینا: اگه دلت اومد خفه کن
بیشتر فشار دادم و لبامو یهویی محکم چسبوندم رو لبش، یکم خوردم گاز گرفتمش، دیدم اونم داره وحشیانه لبامو میخوره، تو دلم گفتم ای جون ایول
پامو از روش رد کردم و کامل خوابیدم روش، چند دقیقه ای خیلی خشن داشتیم لبای همو میخوردیم، تن ناز و نرمشم زیرم بود به قدری حشـــری شده بودم که اون لحظه اسمم میپرسیدن حالیم نبود
دستمو بردم پایین شلوار شــورتمو یجا کشیدم پایین، کیــــرم خورد به بدن داغش
مینا: وااای نه پوریا
داشت هولم میداد بالا، نشستم روی رونش و کیـــــرمو با دست گرفتم چندبار کوبیدم رو کــــصش
دستشو اورد پایین گذاشت رو کــصش
مینا: نکن قربونت برم آروم باش
من: مامان اذیـت نکن دستتو رد کن
داشتم کیــــرمو میمالیدم رو دستاش گفت به خودت بیا همینم مونده به پسـر خودم بدم
من: کی بهتر از من ماماااان
مینا: باشه ولی نمیخوام تا این حد پیش بریم
دستشو حلقه کرد دور کیــــرم و گفت وایسا واست جـــق میزنم
من: مامان دو دقیقه فقط!
کیــــرمو فشار داد و با خنده و شیطنت گفت میخوای اینو فرو کنی به مامان؟
خندیدم و گفتم اهوم
مینا: مامانی گناه نداره این بره توش؟
من: اصلانم گناه نداره
وحشتناک این جمله و حالت صورتش لذت بخش بود آمپرم چسبیده بود به سقف
در حالی که کیــــرمو فشار میداد گفت: ولی نمیشه این اجازه رو بهت نمیدم
من: مامان خودت تحریکـم میکنی بعد اجازه نمیدی مگه آزار داری!
دو دستی دستشو گرفتم، زورش نرسید دستشو از کیــــرم جدا کردم، لحظه هیجانیی بود دوباره کیــــرمو با دست گرفتم میکوبیدم رو کـصش، چیزی نمونده بود که فرو کنم توش که یکم اومد بالا ی سیلی محکم بهم زد!
دستمو گذاشتم رو صورتم، انصافا خیلی محکم زد تا حالا به این محکمی بهم سیلی نزده بود
من: چرا میزنیییی؟
مینا: چون بهم گوش نمیدی
من: ماماااان
مینا: مامانو زهرمار، وقتی میگم نه یعنی نه! من تعیین میکنم تا چه حد پیش بریم
من: خیلی بدی بقران
مینا: حرف نزن پاشو از روم
من: تو این حال میخوای ولم کنی!
مینا: پوریا اعصابمو خورد نکن پاشو
چاره ای نبود با دلی شکسته و کیـــری شــــق از روش رفتم کنار
تا از روش رفتم کنار خودشم نشست و یکم رفت عقب و گفت حالا تو بخواب
گفتم ایول مررسی و خوابیدم، ذوق مــرگ بودم که دلش رحـم اومد میخواد اجازه بده بکـنمش
رفت پایین پام شلوار شــورتمو کامل دراورد بعد اومد بالا نشست رو شکمم، نرمی باســـنش رو شکمم، کل وزنش رو تنم خیلی خوب بود البته تیشرت تنم بود ولی بازم نرم بودنش کامل حس میشد
دستشو برد پشت کیــــرمو گرفت بلند کرد خودش هم دراز کشید روم
( کلمه " وسترن میدنایت " یا " نیمه شب غربی " را در اینـستاگــ ــرام سـرچ کنید ادامه داستان و عکس های مربوطه اونجا هست)
آیـــدی: WesternMidnight
کیـــــرم بین پاهاش قرار گرفت بعدم پاشو منقبض کرد سفت گرفتش، گردنمو بوسید، داشتم خودمو زیر حجم تنش تکون میدادم که گردنمو گاز گرفت و گفت ساعت نگاه کن
نگاه کردم پنج دقیقه به یازده شب بود
من: خب؟
مینا: قبل ساعت یازده و ربع آبت بیاد پوستتو میکنم تکون نخور که نیاد
من: چشم
شروع کرد گونه و لپ و گردنمو بوسیدن، بعد از ی عالمه بوسه لباشو اورد نزدیک لبام، اول ی دونه خیلی آروم و رمانتیک لبمو بوسید ولی وقتی بوسه ها بیشتر شد خواستم لباشو بخورم سرشو برد عقب و گفت پوریااا
من: بله؟
مینا: تو هیچ کاری نکن بی حرکت بخواب بذار ح