Get Mystery Box with random crypto!

سال و نیم مستاجری صاحب 3 واحد نوساز شدیم. واحدای ما توی طبقات | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

سال و نیم مستاجری صاحب 3 واحد نوساز شدیم. واحدای ما توی طبقات 1، 4 و 5 بودن. واحد طبقه چهارم و پنجم دست خودمون بود و 1 رو اجاره داده بودیم. خودمون طبقه 4 زندگی میکردیم و واحد طبقه پنجم هم در اختیار من بود تا بعد از ازدواجم همونجا زندگی کنم. منم هر از گاهی دوست دخترامو میبردم واحد خودم و یه تایمی رو با هم میگذروندیم. با توجه به اینکه یکی دو بار سوتی داده بودم، پدر و مادرم شک کرده بودن که دختر میارم خونه، واسه همین سعی میکردم اگر قرار بود کسی رو بیارم خونه وقتی باشه که پدر و مادرم خونه نیستن.
شماره ریحانه افتاد رو گوشیم. جواب دادم. با استرس گفت ماشینو سر کوچه تون پارک کردم. گفتم راه بیفت به سمت خونه. از آیفون چک میکنم و همینکه رسیدی جلوی در، درو باز میکنم که بیای تو. اصلا هم استرس نداشته باش. فکر کن داری میری خونه هانیه یا ندا. اگه طبیعی رفتار کنی هیچکس مشکوک نمیشه. تازه، بجز ما 18 خانواده دیگه هم توی این ساختمونن، کی میخواد بپرسه یا بفهمه تو با کی کار داری و کجا میری؟
ریحانه رسید جلوی در، درو زدم و اومد داخل. بعد از یکی دو دقیقه در آسانسور باز شد و ریحانه اومد بیرون. در واحدو باز کردم و منتظر وایسادم بیاد داخل. در واحدو که پشت سرش بست به نفس راحت کشید و تکیه داد به در و گفت «مردم از استرس» گفتم «قربونت برم که انقدر ترسیدی، بیا بغلم ببینم خوشگل خانوم. الان خستگیتو در میکنم» بغلش کردم و لبمو گذاشتم روی لبش. چند ثانیه ای با لذت لبای همو خوردیم. رخت آویز کنار درو نشونش دادم و گفتم لباساتو اینجا آویزون کن. خیالت راحت باشه که کسی نمیاد. شال و مانتوشو درآورد. ازش گرفتم و آویزون کردم. بهم چشمک زد و گفت «همونجوری که گفته بودی دوست داری» سوتین نپوشیده بود. دستمو گذاشتم رو سینه ش. نرم و خواستی بود. خجالت کشید. تا حالا اینقدر نزدیکی رو تجربه نکرده بودیم. سفت و برجسته شدن نوک سینه ش رو کاملا احساس کردم. کیرم شروع کرد به شق شدن. گفتم «میخوامشون. بخورم؟» گفت «عشقم بذار برسم از راه» بغلش کردم و بردمش توی پذیرایی.
+نوشیدنی چی میل داری خوشگلم؟ گرم یا سرد؟
-آب. فقط آب بده.
رفتم توی آشپزخونه و لیوانو از آبسرد کن یخچال پر کردم و گذاشتم توی پیش دستی. خواستم ببرم که دیدم خودش اومد توی آشپزخونه و نشست روی صندلی ناهار خوری. پیش دستی رو گذاشتم جلوش روی میز. بعد از اینکه آب رو خورد، رفتم کنارش، بغلش کردم و سرشو چسبوندم به سینه م. اونم دستشو حلقه کرد دور کمرم. یهو یدونه آروم زد روی کیرمو گفت «میبینم که فکرای ناجور تو سرته شیطون» گفتم «همچین جیگری رو خود خدا هم بغل کنه براش نقشه های ناجور میکشه! من که بنده ضعیفی بیش نیستم» موهاشو نوازش کردم. ازش کمی فاصله گرفتم. دستمو بردم پایین و رسوندم به سینه هاش. با اولین لمس، دوباره نوک سینه هاش سفت شدن و از روی تاپ ظاهر فوق سکسی پیدا کرده بودن. از روی لباس سینه شو میمالیدم و ریحانم دستش روی کیرم بود. لحظه به لحظه سفت تر میشد. دستمو بردم توی تاپش و به مالیدن سینه های خوش اندازه و خوش فرمش ادامه دادم. خودشو شل کرد و چسبید بهم. بغلش کردم. دستشو گرفتم و گفتم «بریم رو مبل» با صدای پر از شهوت گفت «بریم رو تخت». باورم نمیشد توی اولین تجربه مون توی فضای کاملا دو نفره انقدر راحت خودشو در اختیارم قرار بده. نشوندمش لبه تخت و خودمم نشستم پیشش. دستشو گرفتم و بوسیدم. صورتشو آورد نزدیک صورتم. چشماشو بست و لباشو چسبوند به لبام و با شهوت تمام شروع به مکیدن لب هام کرد. کمترین کاری که میتونستم بکنم نهایت همکاری و همراهی باهاش بود. خودمو نزدیکتر کردم بهش