به من چند جا رو نشونی بده
برم عطر دستاتو پیدا کنم
یه جا که بتونم تو رو مثل قبل
با موهای مشکی تماشا کنم
بگو کی میتونه یه کاری کنه
که بازم تو آغوش تو جا بشم
لالایی بسازی برام تا شبا
روی شونههات، غرق رویا بشم
تو پیکان پنجاه و هفتت هنوز
میشه اندک اندک* بخونی برام؟
نترسم از اینکه زمین میخورم؟
دلم قرص باشه تویی پا به پام؟
بگو دس به دامان کی شم که باز
یه دستی بلندم کنی از زمین؟
با ته ریش زبرت ببوسی منو
مث جای مهر هزار آفرین
که من حاضرم زندگیمو بدم
تا یک تار مو از سرت کم نشه
که سایهت بمونه رو تنهاییام
که باشی تا دنیا جهنم نشه
بابا! این زنی که چهل سالشه
نشد دختر خوبی باشه برات
نشد همدمت شه یبارم شده
نشد غم نذاره روی غصههات
بابا! دخترت اون قَدَر زخمیه
که روی تنش، بیشهی خنجره
که میترسه دست تو رو ول کنه
که میمیره از خواستنت بگذره
بابا! بودنت عین آرامشه
زمستونه دنیا..بهار منی
بغل کن منو! سخت محتاجتم
تو زیبایی روزگار منی...
روزت مبارک بابا
*تصنیف زیبای "اندک اندک جمع مستان میرسند" از استاد شهرام ناظری
https://t.me/drnkargar