Get Mystery Box with random crypto!

اعجازهای آسمانی

لوگوی کانال تلگرام eejaz786 — اعجازهای آسمانی ا
لوگوی کانال تلگرام eejaz786 — اعجازهای آسمانی
آدرس کانال: @eejaz786
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 24.98K
توضیحات از کانال

جهت ارتباط با مدیر 👈 @eshgham_kh000da

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 7

2023-05-09 18:25:56 @Haremyarr

توصیف خارق العاده دنیا از زبان امام علي (ع)

بیشترین ضربه هارو خوبترین آدمها میخورند،
برای خوبیهاتون حد تعیین کنید و هر کس را به اندازه لیاقتش بها دهید نه به اندازه مرامتان.

زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است ! تا میتازی با تو میتازند ؛ زمین که خوردی ؛ آنهایی که جلوتر بودند ؛ هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند !
و آنهایی که عقب بودند ؛ به داغ روزهایی که میتاختی تو را لگد مال خواهند کرد !

در عجبم از مردمی که بدنبال دنيايی هستند که روز به روز از آن دورتر ميشوند ؛ و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزديکتر ميشوند.

نهج البلاغه ص 56 خ ۴۳
2.9K viewsedited  15:25
باز کردن / نظر دهید
2023-05-07 18:04:08
گلایه یک مادر بعد از مرگ از فرزند

استاد عالی

به ما بپیوندید

https://telegram.me/joinchat/ChK3Mj1D8xyTZyl3744CaQ
3.4K views15:04
باز کردن / نظر دهید
2023-05-06 14:22:03

طنـابـهـای شیـطـان

يکي از شاگردان مرحوم شيخ انصاری میگويد:  در زماني که در نجف در محضر شيخ به تحصيل علوم اسلامي اشتغال داشتم يک شب شيطان را در خواب ديدم که بندها و طنابهاي متعددي در دست داشت.

از شيطان پرسيدم: اين بندها براي چيست؟پاسخ داد: اينها را به گردن مردم مي افکنم و آنها را به سوي خويش مي کشانم و به دام مي اندازم. روز گذشته يکي از اين طنابهاي محکم را به گردن شيخ مرتضي انصاري انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه اي که منزل شيخ در آنجا قرار دارد کشيدم ولي افسوس که عليرغم تلاشهاي زيادم شيخ از قيد رها شد و رفت.

وقتي از خواب بيدار شدم در تعبير آن به فکر فرو رفتم. پيش خود گفتم: خوب است تعبير اين رؤيا را از خود شيخ بپرسم. از اين رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجراي خواب خود را تعريف کردم.  شيخ فرمود: آن ملعون ( شيطان) ديروز مي خواست مرا فريب دهد ولي به لطف پروردگار از دامش گريختم.

جريان از اين قرار بود که ديروز من پولي نداشتم و اتفاقا" چيزي در منزل لازم شد که بايد آنرا تهيه مي کردم. با خود گفتم: يک ريال از مال امام زمان ( عج) در نزدم موجود است وهنوز وقت مصرفش  فرا نرسيده است. آنرا به عنوان قرض برمي دارم و ان شاءالله بعدا ادا مي کنم. يک ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همين که خواستم جنس مورد احتياج را خريداري کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم اين قرض را بعدا" ادا کنم؟

در همين انديشه و ترديد بودم که ناگهان تصميم قطعي گرفته و از خريد آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن يک ريال را سرجاي خود گذاشتم.
3.5K views11:22
باز کردن / نظر دهید
2023-05-05 23:16:27
إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيم، همانا خدای من لطف و کرمش
به آنچه مشیّتش تعلق گیرد شامل شود چرا که او علیم و حکیم است.شب بخیر...

@haremyarr
3.1K viewsedited  20:16
باز کردن / نظر دهید
2023-05-05 16:54:13
راهکاری برای کفاره گناهان کبیره

به ما بپیوندید
@eejaz786
2.9K viewsedited  13:54
باز کردن / نظر دهید
2023-05-05 16:53:57 از عزرائیل پرسیدند :

تا بحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟

عزرائیل جواب داد :

یک بار خندیدم
یک بار گریه کردم
و یک بار ترسیدم

"خنده ام" زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم ، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت : کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم.

"گریه ام" زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی رابگیرم ، او را در بیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که در حال زایمان بود.. منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در آن بیابان گرم سوخت و گریه کردم.

"ترسم" زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هر چه نزدیکتر میشدم نور بیشتر می شد.
و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. در این هنگام خداوند فرمود :

میدانی آن عالم نورانی کیست؟

او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من ، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.

به ما بپیوندید
@eejaz786
3.1K views13:53
باز کردن / نظر دهید
2023-05-04 17:48:09 حسبنا الله و نعم الوكيل...
join @Bakhodabash
جوانی مادرش را پیش دندانپزشک برد، دندانپزشک از او خواست تا رنگ مناسب دندان انتخاب کند. پسر گفت: هررنگی میخواهی بگذار چون این پیرزن است و بزودی میمیرد! بعد از یک هفته جوان مرد.
سبحانک ربی ما اعظمک
ابراهیم تنها پسرش را برای قربانی آماده میکرد. چاقویش را تیز کرد و آماده قربانی شد و اسماعیل میگفت "به آنچه فرمان داده شدی عمل کن" و هردوی آنها نمیدانستند که قوچی در بهشت 500 سال قبل برای این لحظه مهیا است.
پس به پروردگارت اعتماد کن
هنگامی که نوح دعا کرد" انی مغلوب فانتصر "، گمان نمیکرد خداوند متعال بشریت را بخاطرش غرق کند و همه اهل زمین غرق میشوند الا او و کسانی که همراهش در کشتی بودند.
پس به پروردگارت اعتماد کن
موسی گرسنه شد و صدای فریادش تمام قصر را پر کرده بود و سینه هیچ زنی را نمیگرفت؛ همه این گریه ها بخاطر زنی بود که پشت رودخانه مشتاق دیدار پسرش بود و لطف و رحمتی از رب العالمین به او و پسرش.
پس به پروردگارت اعتماد کن
ظلمت و تاریکی بر یونس چیره شد وقتی عذر خواهی کرد و صدا زد "لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین" خدای تعالی فرمود : او را استجابت کردیم واز غم و اندوه نجاتش دادیم.
پس به پروردگارت اعتماد کن
پیامبر اسلام صل الله و علیه والسلام  روی فرش غمگین و ناراحت به پشت خوابیده بود. پروردگارش به جبرئیل دستور داد تا او را به آسمان بالا ببرد تا پیامبران او را آرامش دهند.
پس به پروردگارت اعتماد کن
زمانی که خداوند یوسف را از زندان بیرون آورد، صاعقه ای نفرستاد تا دروازه زندان را از جا بکند و به دیوار های زندان امر نفرمود تا راه را بسوی یوسف باز کند، بلکه خوابی را در آرامش شب به ذهن پادشاه خوابیده فرستاد.
پس به پروردگارت اعتماد کن
به پروردگارت اعتماد کن و دستانت را عاجزانه بالا ببر و بدان بالای هفت  آسمان، پروردگار حکیم و کریم است. ماگروهی هستیم که اگر دنیا برایمان سخت و تنگ شد درهای آسمان برایمان گشوده می شود، پس چگونه ناامید میشویم؟!!
وقتي كه به پروردگارت اعتماد كردي و با تمام اميد او را  بر حق خود قرار دادي؛ هيچ ترس و هراس و نگراني بر خود راه مده كه او برترین و بهترين كارساز بندگانش هست.
حسبنا الله و نعم الوكيل
@Bakhodabash
3.0K views14:48
باز کردن / نظر دهید
2023-05-03 09:36:48

طنـابـهـای شیـطـان

يکي از شاگردان مرحوم شيخ انصاری میگويد:  در زماني که در نجف در محضر شيخ به تحصيل علوم اسلامي اشتغال داشتم يک شب شيطان را در خواب ديدم که بندها و طنابهاي متعددي در دست داشت.

از شيطان پرسيدم: اين بندها براي چيست؟پاسخ داد: اينها را به گردن مردم مي افکنم و آنها را به سوي خويش مي کشانم و به دام مي اندازم. روز گذشته يکي از اين طنابهاي محکم را به گردن شيخ مرتضي انصاري انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه اي که منزل شيخ در آنجا قرار دارد کشيدم ولي افسوس که عليرغم تلاشهاي زيادم شيخ از قيد رها شد و رفت.

وقتي از خواب بيدار شدم در تعبير آن به فکر فرو رفتم. پيش خود گفتم: خوب است تعبير اين رؤيا را از خود شيخ بپرسم. از اين رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجراي خواب خود را تعريف کردم.  شيخ فرمود: آن ملعون ( شيطان) ديروز مي خواست مرا فريب دهد ولي به لطف پروردگار از دامش گريختم.

جريان از اين قرار بود که ديروز من پولي نداشتم و اتفاقا" چيزي در منزل لازم شد که بايد آنرا تهيه مي کردم. با خود گفتم: يک ريال از مال امام زمان ( عج) در نزدم موجود است وهنوز وقت مصرفش  فرا نرسيده است. آنرا به عنوان قرض برمي دارم و ان شاءالله بعدا ادا مي کنم. يک ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همين که خواستم جنس مورد احتياج را خريداري کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم اين قرض را بعدا" ادا کنم؟

در همين انديشه و ترديد بودم که ناگهان تصميم قطعي گرفته و از خريد آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن يک ريال را سرجاي خود گذاشتم.
3.0K views06:36
باز کردن / نظر دهید
2023-05-03 09:36:37
اثر مال حرام

حضرت آیت الله جوادی آملی

↶【به ما بپیوندید
2.8K viewsedited  06:36
باز کردن / نظر دهید
2023-05-02 15:39:44
خروش سبزواری‌ها در بدرقه شهید «حمیدرضا الداغی»
درود بر غیرت و جوانمردیش روحش شاد
2.9K views12:39
باز کردن / نظر دهید