Get Mystery Box with random crypto!

سخن

لوگوی کانال تلگرام elders — سخن س
لوگوی کانال تلگرام elders — سخن
آدرس کانال: @elders
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 62
توضیحات از کانال

جهت ارتباط باادمین و تبلیغات وتبادل
@smhtaghavy
به کانال سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2018-02-07 17:41:02 فردی همسایه ای کافر داشت، هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد!
که خدایا، جان این همسایه کافر من را بگیر ، مرگش را نزدیک کن (طوری که مرد کافر می شنید)

زمان گذشت و او بیمار شد. دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد!

هر روز بر سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس!

روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد.
از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت : خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد . من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی ...

حکایت خیلی از آدمای امروزیه :

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
=================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
1.1K views14:41
باز کردن / نظر دهید
2018-02-05 07:50:05 یکی از خان های بختیاری هر روز که فرزندانش را به مدرسه میفرستاد، خدمتکار خانه به نام ابوالقاسم را با فرزندانش میفرستاد تا مراقب آنها باشد. ابوالقاسم هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد و همان جا میماند تا مدرسه تعطیل میشد و دوباره آنها را به منزل میبرد. دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل میکردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود.

دکتر جردن قوانین خاصی وضع کرده بود. مثلا برای دروغ، ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت! میگفت "سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است!" القصه.. دکتر جردن از پنجره دفتر کارش میدید که هر روز جوانی قوی هیکل، چند دانش آموز را به مدرسه می آورد. یک روز که ابوالقاسم در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد، دکتر جردن از کار ابوالقاسم خوشش آمد و او را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمیدهد؟ ابوالقاسم گفت چون سنم بالا رفته و پول کافی برای تحصیل ندارم و با داشتن سه فرزند قادر به انجام دادن این کار نیستم.
دکتر جردن با شنیدن این حرفها، پذیرفت که خودش شخصا، آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچه های خان باشد بر عهده بگیرد! او بعلت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و سرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت.

دکتر ابوالقاسم بختیار، اولین پزشک ایرانی است که تا سن ٣٩ سالگی تحصیلات ابتدایی داشت!! جالب اینکه فرزندان اون نیز پزشک شدند!

دکتر ساموئل مارتین جردن معلم آمریکایی از سال ١٨٩٩ تا ١٩۴٠ ریاست کالج آمریکایی را در تهران بر عهده داشت. او ايران را وطن دوم خود می ‌ناميد و همواره از آن به نيكی ياد می‌كرد. جردن به دانش آموزانش میگفت من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران و برای دنیا میلیونها ارزش دارند. به پاس خدمات بی حد این مرد بزرگ، خیابانی در تهران بنام خیابان جردن برای بزرگداشت و زنده نگاه داشتن نام او نامگذاری شد.

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

گاهی یک خدمت ما میتواند سرنوشت فرد و حتی اجتماعی را تغییر دهد! خوبی خوبیست با هر مذهب و هر ملیتی
=================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
859 views04:50
باز کردن / نظر دهید
2018-01-26 12:39:52 حاجی به شراب خیلی علاقه مند بود و در مجالسِ مهمانی بی ریا مینوشید ،‌ قُمار هم میزد یعنی پاسور و تخته نرد، آن هم وقتی که اطمینان داشت که از حریف خواهد بُرد، ماه رمضان هم به بهانهٔ کسالت روزه را میخورد اما جلویِ مردم تسبیح می اَنداخت و اِستغفار می فرستاد و در مناقب روزه سخنرانی میکرد.
هر وقت که خواب بود یا با زن‌هایش کشمکش داشت و احیاناً کسی به دیدنش می آمد نوکرش عادت کرده بود که بگوید :
« آقا سرِ نمازه » یا « آقا به مسجد رفته»
حاجی معتقد بود که زندگی یعنی : تقلب ، دروغ ، تزویر ، پشتِ هم اندازی و کلاه برداری ، زیرا جامعهٔ او رویِ این اصول درست شده بود و هرکس بهتر میتوانست کلاه بگذارد و سنبل کاری بکند ، بهتر گلیمِ خود را از آب بیرون می کشید ، از این رو کار‌چاق‌کنی ، پشتِ هم اندازی ، جاسوسی‌، چاپلوسی و عوام فریبی جزوِ غریزهٔ او شده بود .
او می گفت تویِ دنیا دوطبقه مردم هستند : بچاپ و چاپیده ، اگر نمی خواهی جزوِ چاپیده ها باشی سعی کن که دیگران را بچاپی!

صادق هدایت
=================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
811 views09:39
باز کردن / نظر دهید
2018-01-24 09:14:19 اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(علیه السلام) در يكي از سخنان حكيمانه خود، درباره شناخت حق و باطل، بياني دارد كه يادآور مي‌شويم:

در جنگ جمل مردي از اميرمؤمنان سؤال كرد: آيا با طلحه و زبير نبرد مي‌كني، در حالي كه آنان از برجسته‌ترين اصحاب پيامبرند؟

امام در پاسخ فرمود: تو در اشتباهي. عظمت و بزرگي اشخاص، نشانه حق و باطل نيست، حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي; و باطل را بشناس، آنگاه اهل آن را خواهي شناخت».[6]
=====================================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
728 views06:14
باز کردن / نظر دهید
2018-01-15 22:32:35 خاطره جلیل بزرگمهر از دکتر مصدق:

از پزشک دکتر مصدق سوال کردم که آیا شما با آقـا (دکتر مصدق) مطرح کردید که شاه با اعزام ایشان به خارج برای درمان موافقت کرده است ؟

گفت بله با اینکه امکان بستری کردن ایشان در بیمارستان ‌های سوئیس به سهولت امکان ‌پذیر است معذالک وقتی موضوع را با ایشان مطرح کردم با پرخاش گفتند :
چرا به خارج بروم ، مگر من با این مردم چه فرقی دارم مگر آنها زمانی که بیمار می‌شوند برای معالجه به خارج می‌روند؟
حتی در مورد آوردن پزشک از خارج هم با این وجود که اجازۀ آن را از شاه گرفته بودیم گفتند :
لعنت خدا بر هر کسی که در این زمان بخواهد مخارج زندگی چند خانوادۀ فقیر این مملکت را صرف آوردن دکتر برای معالجه‌ام از خارج کند...!!

مسئولين امروز براى درمان به كجا ميروند؟
==================================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
960 views19:32
باز کردن / نظر دهید
2018-01-12 09:01:00 به ایران شلیک نکنیم!

گاهی می بینیم که دانشجو، کارمند، راننده تاکسی، نگهبان توالت عمومی، رئیس بانک تا چشمشان به یک خارجی می افتد. شروع می کنند:
- اوه! ایران ایز نات گود! خارج ایز اوکی!
وی آر لییو این بدبختی! ... هلپ می گو تو خارج! پلیز!

وقتی تا این اندازه دست به خودتخریبی می زنیم چرا انتظار داریم همه چیز بشود عین سوئیس!

باور کنیم اگر از این شرایط ناراضی هستیم ما خودمان هم بخشی از زمینه های بروز آن هستیم و مدام انگشت شماتت را به سوی دیگران دراز نکنیم.


خلایق! مسلمانها! اینجا کشور ماست. تنها کشوری که داریم.
هر جای دیگر برویم مهاجر به حساب می آییم. اینجا تنها کشوری است داریم؛ با همین خیابان های پرچاله چوله، ماشین های کم کیفیت، بیکاری، ریزگرد. با همین «پشمینه پوش های تُند خُو»ی طالبان و داعش که می خواهند به زور هم شده ما را ببرند به بهشت.
با همین روشنفکرهایش که شیطان پرستی را در شلوار جین «جورج کلونی» کشف می کنند و از تلویزیون به خورد خلایق می دهند.
با همین مدیرانی که مدرسه و دانشگاه ها را با کارخانه بسته بندی پفک و پوشک اشتباه گرفته اند. با همین آدمها که ...

من هم در همین کشور دارم زندگی می کنم. بیش از خیلی از چه گوارهای بی نام و نشان اینترنتی اتفاقاً با نام و نشان و عکس خودم این رفتارها و کردارهای خودم و دیگران را نقد کرده ام. فحش شنیده ام. تلخی و تشر چشیده ام.
بیکاری را تجربه کرده ام. کامم از پارتی بازی و جایگزینی رابطه به جای ضابطه تلخ شده و ...

اینها را نمی نویسم که در مسابقه «کی از همه بدبخت تره» مدال طلا بگیرم. می نویسم چون با علم به همه این چالش ها عمیقاً و تا اطلاع ثانوی باور دارم که با فحش دادن، با تحقیر، با سرزنش کشورمان چیزی درست نمی شود. شما فقط یک مورد را نشانم بدهید و بگویید:

- به لطف خدا و همت هموطنان توانستیم با مقادیری فحش این مشکل را حل کنیم!

برخی هم تا پایشان می رسد آنور آب شروع می کند به خاک بر سر کردن کشوری که همانجا بزرگ شده اند و پا گرفته اند.
می نویسند «نمونید توی اون خراب شده»!
درست با همین ادبیات گزنده و بی رحمانه!
به همین اندازه توام با قدرنشناسی و ناسپاسی نسبت به سرزمینی که در آن حرف زدن، راه رفتن و حتی دشنام دادن را یاد گرفتند!

که چه بشود؟ چه مشکلی حل می شود؟ جز خالی کردن دل و زیر پای جوان هایی که شاید هنوز می خواهند بمانند و اینجا را آبادتر کنند.

_مگر آلمانی ها که در جنگ دوم جهانی به فجیع ترین شکل ممکن شکست خوردند جملگی شال و کلاه کردند و وطن شان را به امان خدا رها کردند؟ مگر ژاپنی ها که دو شهرشان در نتیجه بمباران اتمی خاکستر شد راه حل را در گریختن دیدند؟

مشکل فقط داعش و آمریکا و اسرائیل نیست، بخشی از مشکل خود ما هستیم که دست به خودزنی رقت باری زده ایم و ول کن ماجرا هم نیستیم.

خود ما برای این کشور چه کرده ایم که این همه طلبکارش هستیم؟
مخاطب این نوشته «شما» نیستید. «شما» با همه ما فرق می کنید.

_توجه کنید : این سبک حمله و هجوم به کشور و تخریب اعتماد به نفس نسل جوان، خطرناک تر از هر حمله انتحاری است.
عضویت افتخاری در گروهک داعش برای صدمه زدن به کشور است.

حرف آخر اینکه «ایران» مادر همه ماست. شاید همیشه مادر مهربانی نبوده، گاهی پشت دستمان را با قاشق داغ کرده، گاهی فلفل توی دهانمان ریخته اما مادر ماست. تاب نیاوریم و فحاشی به او نپذیریم. بخصوص اگر از همزبان باشد.
اگر دلمان می سوزد و رنج می کشیم از این شرایط، به جای سنگ زدن به این مادر همیشه زخم خورده، همیشه تحقیر شده، همیشه به تاراج رفته، کمکش کنیم. سخت تر کار کنیم. شرافتمندانه تر زندگی کنیم.
خم شویم و یک مُشت خاک برداریم، این خاک نیست، خاکستر سزاوارترین فرزندان این سرزمین است.
چپ و راست و مسلمان و یهودی و مسیحی ...
لطفاً به مادرمان فحش ندهیم.
اگر گاهی حالش بد است، اگر تب دارد، اگر لباسش ژنده و پاره است، اگر صورتش پر لک و زیر چشم هایش گودرفته است، اگر بوی گریه می دهد و ناخن هایش از فرط کندن گور همیشه خونین است، شاید «یک» دلیل اش این باشد که ما فرزندهای خوبی نبوده ایم.
بچه های ناسپاسی که هر وقت، هر کس دل چرکین مان کرد، مادرمان را نفرین کرده ایم.
==================================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
995 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2018-01-09 14:06:10 علم بهتر است یا نفت؟!؟

مقاله ای بسیار خواندنی و پند آموز از نيويورک تایمز
به قلم توماس فریدمن

گاه و بی‌گاه از من می‌پرسند:
«به جز كشور خودت ‌به كدام كشور ديگر علاقه داری؟»
هميشه يک جواب داشته‌ام:
«تايوان !»
و مردم می‌پرسند «تايوان؟ چرا تايوان؟»

جواب خيلی ساده است. چون تايوان صخره‌ای لم‌ يزرع در دريایی پر از امواج توفانی و بدون منابع طبيعی برای زندگی كردن است. حتی برای ساخت و ساز بايد از چين ، شن و ريگ وارد كند .

با وجود همه اين ها چهارمين ذخاير كلان مالی دنيا را در اختيار دارد. زيرا به جای كندن زمين و استخراج هر آنچه كه بالا می‌آيد، ‌تايوان ذهن و افكار 23 ميليون تايوانی را می‌كاود‌، استعدادشان را، انرژی‌شان را و هوش و ذكاوت شان را، چه زن و چه مرد.

هميشه به دوستانم در تايوان مي‌گويم:‌
شما خوشبخت‌ترين مردم دنيا هستيد، چطور اين قدر خوشبخت شده‌ايد؟
‌نه نفت داريد،‌ نه سنگ‌آهن، نه جنگل، ‌نه الماس،‌ نه طلا، ‌فقط مقدار كمی ذخاير ذغال سنگ و گاز طبيعی ‌.

به خاطر همين هم است كه فرهنگ تقويت مهارت‌هايتان را توسعه داده‌ايد
کاری كه امروزه ثابت شده با ارزش ترين و تنها منبع تجديدپذير واقعی در جهان است
====================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
777 viewsedited  11:06
باز کردن / نظر دهید
2018-01-07 16:23:09 در شهریور ۱۳۲۳ در جریان جنگ جهانی دوم زمانی که نیروهای متفقین تهران را اشغال کرده بودند، حسین گل گلاب(تصنیف سرای معروف)، از یکی از خیابان های تهران میگذشت.
ناگهان میبیند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو شده و سرباز انگلیسی کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی میزند.
گل گلاب از دیدنِ این صحنه به استودیوی روح الله خالقی (موسیقی دان) میرود و شروع به گریه میکند.
غلامحسین بنان که آنجا بوده میپرسد ماجرا چیست و او جریان را تعریف میکند و میگوید:
کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند. سپس کاغذ و قلم را بر میدارد و با همان حال میسراید:
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم...
همانجا استاد خالقی موسیقی و آهنگ این سرود را در آواز دشتی خلق میکند و بنان نیز آن را میخواند و ظرف یک هفته تصنیف "ای ایران" در یک ارکستر بزرگ اجرا میشود.

در بهمن ماه سال ۱۳۳۲ در نشست بین المللی کارشناسان سرودهای ملی در وین پایتخت اتریش، در چهارمین روز این نشست پس از تبادل نظر بسیار در بیانیه ای سرود ای ایران را از نظر محتوا و آهنگ، میهنی ترین و مهیج ترین سرود این نشست اعلام شد.
====================================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
760 views13:23
باز کردن / نظر دهید
2017-12-30 13:51:21 ایران؛ فدای اشک و خنده تو...

اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال 57 روشن کرد» آسان است.
درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی ها ببینیم و آه دود کنیم که «گول مان زدند».

آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.

تقصیر کسی نیست که امروز باور نمیکنند خیلی چیزها رو.
یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است، مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم.

مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی پلکان هواپیما.
مثل وقتی که رزمنده ها را تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند
فغان از ما مردمان افراط. ما مردمان تفریط.

همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که کتاب ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان مامور ساواک است که تعقیب شان می کند.

سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در خانه های تیمی. به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. رفیق نمی فروختند. همیشه به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.

وقتی می روم «موزه عبرت» که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد.

می خواستند ایران بهتری بسازند برای نسل های بعد که ما باشیم.
که آزاد باشیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی.

من نه دلم برای کافه و کاباره آن روزگار تنگ می شود
نه دل با هیچ شاه و خدای روی زمینی دارم.
اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود.

ایران! اگر دل تو را شکستند/تو را به بند کینه بستند/چه عاشقان بی نشانی/ که پای درد تو نشستند.../
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
633 views10:51
باز کردن / نظر دهید
2017-12-29 18:53:12 اولین روزهایی كه در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمی‌داشت و به محل کار می‌برد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى بود.

ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک می‌کرد.
در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصى به سر کار می‌آمدند.

روز اول، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم : «آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می‌کنى؟ در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟»
او در جواب گفت: «براى این که ما زود می‌رسیم و وقت براى پیاده‌رفتن داریم.
این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر می‌رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک‌تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند.
مگه تو این طور فکر نمی‌کنی؟»

فرهنگ عامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است
===============================================
به کانال تلگرامی سخن بپیوندید
https://telegram.me/joinchat/BiAxST6z_-IPT5i82zA7Kw
568 views15:53
باز کردن / نظر دهید