تاریخ در اندک لحظاتی به صورت حماسه است از درازنا و قدمت تاری | انکار
تاریخ در اندک لحظاتی به صورت حماسه است
از درازنا و قدمت تاریخی جنگهای جنوب و غرب آسیا که بگذریم به نظر میرسد دستکم تمامی تاریخ نبردهای یک دهه اخیر در این منطقه خلاصه میشوند در جنگهایی که یک سرش مداخله امپریالیستی بود و سر دیگرش نیرویی ارتجاعی. گویی پس از سرکوب بهار عربی شبحی نفرینی سرتاسر منطقه را درنوردید و هر صدای رهاییبخشی در میان دوگانهی امپریالیسم-ارتجاع حتی اگر خفه نشد نهایتا همچون بغضی در گلو، فروخورده ماند. تمامی نیروهای مترقی سرکوب شدند و کل تاریخ در این دوگانه فشرده شد. امپریالیسم و ارتجاع اگرچه در ظاهر مقابل هم به نظر میرسند اما در باطن بیش از هر آن چیز دیگری به هم یاری میرسانند. امپریالیسم وجود ارتجاع را بهانه میکند و با لفاظی دربارهی رسالت تاریخیِ «صدور دموکراسی» لشکرکشیاش به جایاجای جهان را مشروع جلوه میدهد و ارتجاع نیز خود را همچون یگانه بدیل امپریالیسم جا میزند و بدین سان جای پای خود را سفت میکند.
اما در میانهی این هیاهو از یکی از رنجدیدهترین نقاط خاورمیانه، از نقطهای دورافتاده در افغانستان، از ته درهای سرسبز و شهره به مقاومت بهیکباره صدایی بلند میشود که از آزادی و عدالت میگوید و پرچم مبارزه و مقاومت را بلند میکند. صدایی که نه عامل سلطهی غرب است و نه همپیمان نیروهای ارتجاعی. به نظرم راز ذوقزدگی ما از مقاومت پنجشیر و احمد مسعود نیز در همینجا فاش میشود. ما ذوقزدهایم چراکه از پس سالها سرکوب و جنگ حال صدایی را پیدا کردهایم که طنین فریادهای تاریخی خودمان را در آن بازیافتهایم. صدایی که در برابر استعمار از استقلال میگوید و در برابر استبداد از آزادی. صدایی که انگار تمامی قیامها و رخدادهای گذشته را از متن تاریخ فراخوانده تا از آنها لشکری برای مقاومت مومنانه در برابر شبح نفرینی امپریالیسم-ارتجاع بسازد و دقیقا همین کیفیت امیدبرانگیز آن است که موجب تنهاییاش نیز میشود چون اگر همین دوگانه است که سرتاپای منطق موقعیت خاورمیانهی امروز را میسازد پس تمامی توحش سیستمی در شکلهای پیشامدرن و مدرنش در برابر صدایی که بخواهد از این دوگانه فراتر برود متحد میشوند و طالبان چه نماد خوبی برای این اتحاد است.