جهادیهای خوب، جهادیهای بد علی سرمدی چه چیزی به بنیاد | انکار
جهادیهای خوب، جهادیهای بد
علی سرمدی
چه چیزی به بنیادگرایی اسلامی در افغانستان و در سطح وسیعتر خاورمیانه و جهان فرصت رشد و نمو داد؟ بدین پرسش دو گونه پاسخ داده شده است. پاسخ اول پاسخی است تشکیلاتی و ایدئولوژیک و بیاعتنا به تاریخ و البته فرصتطلبانه و در پی آن است تا خشم انباشتهی مخاطبان را از وضعیتی که در آن به سر میبرند، به سوختی برای جهاندن خودش در پلکان قدرت، در سطوح محلی، منطقهای و جهانی بدل کند. پاسخ مذکور همان معطوف کردن اسباب شکلدهندهی وضعیت به مشهوراتی نظیر «ذات اسلام»، «علاقهی مردم منطقه به خشونت و ارعاب» (که آشکارا نژادپرستانه است) و نظایر اینها. راستگرایان افراطی در سراسر جهان در همدستی روشنی با اسلامگرایان افراطی سعی در جاانداختن انگارههای مذکور دارند. حال چرا میگوییم همدستی؟ بدین دلیل آشکار که وقتی مشکل، چنان که ایشان میگویند، در «ذات» نهفته باشد، کاری دربارهی آن نمیتوان کرد و هیچ طرح مترقیای در خصوص آن وضعیت نمیتوان داشت. چرا که در افتادن با ذوات و تغییر دادن آنها از محالات عقلی است. بنابراین با قبول عام یافتن این مفروضات، هم مقاومتهای محلی در برابر بنیادگرایی تضعیف میشوند و هم راستگرایان افراطی در کشورهای شمال جهانی دیگریای برای تعریف کردن خود در نسبت با آن مییابند و قادر میشوند تا «جنگ علیه تروریسم» را تا ابد ادامه دهند.
اگر بنا باشد در دامی از جنس آن چه که وصف کردم نیفتیم، چارهای جز رجوع به تاریخ تحولات اجتماعی-سیاسیای که هیولای بنیادگرایی اسلامی از دل آن سر برآورد و کوشش برای فهم منطق آن تحولات نداریم. فقط از دل چنین رجوعی است که همدستیهایی از آن نوع که شرح آن گذشت، برملا میشوند و به ما امکان مداخلهی موثر و احتمالا معطوف به رهایی در وضعیت را میدهند. نوشتاری که از پی این مقدمه میآید کوششی است برای چنین رجوعی.