Get Mystery Box with random crypto!

آیا «درخت حیات» ریشه‌کن خواهد شد؟ علم خطاپذیر است. پس آیا ممک | تکامل و فلسفه

آیا «درخت حیات» ریشه‌کن خواهد شد؟

علم خطاپذیر است. پس آیا ممکن است استعاره‌ی «درخت حیات» از نظریه‌ی نیای مشترک کنار گذاشته شود؟!

نظریه‌ی نیای مشترک، که می‌گوید تمام موجودات زنده نیای مشترکی در گذشته‌های دور داشته‌اند، ممکن است کنار نهاده شود. خود داروین نیز از یک یا «چند» نیای مشترک سخن می‌گوید. اگر منظور از «چند»، اشاره به تعداد زیادی باشد برای این نظریه مسئله‌ساز خواهد بود.

اما جدای از اینکه یک یا چند نیای مشترک داشته باشیم بحث دیگری در مرزهای زیست‌شناسی در جریان است. استعاره‌ای به همراه نظریه‌ی نیای مشترک است که طی سال‌های اخیر با بحث‌های جدی مواجه شده: استعاره‌ی «درخت حیات». در این درخت‌، گره‌ها نشانه‌ای از گونه‌زایی هستند و هر شاخه نیز یک گونه را نمایندگی می‌کند.

دعوا بر سر چیست؟ اجازه دهید فقط به دو دسته از داده‌ها اشاره کنیم.

یک. پدیده‌ی اختلاط میان گونه‌هایی که تولیدمثل جنسی دارند، نام‌آشناست. همگان با مثال قاطر، که حاصل آمیزش اسب و الاغ است، آشنا هستیم. اما نازایی قاطر خیال زیست‌شناسان را راحت می‌کند که التقاطی جدی میان شاخه‌های درخت حیات رخ نمی‌دهد. اما آمیزش ببر و شیر چطور؟ می‌دانیم که گاه آین آمیزش به تولید فرزندانی زایا می‌انجامد. اما اولا چنین مواردی نادر بوده‌اند و ثانیا در شرایطی غیرطبیعی -مثلا در سیرک- پیش آمده بودند.

با گذشت زمان مشخص شد که این پدیده چندان هم که گمان داشتیم کمیاب و در شرایط غیرطبیعی نبوده است. معروفترین مثال سال‌های اخیر، آگاهی از اختلاط میان انسان اندیشه‌ورز و نئاندرتال است. یافته‌ی اخیری، که در نشریه‌ی «نیچر» منتشر شده، نشان می‌دهد جفت‌گیری میان خرس‌های قطبی و خرس‌های قهوه‌ای، در گذشته‌ها، پدیده‌ای شایع بوده است و درصد بزرگی از ژن‌های خرس‌های قطبی را در بدن خرس‌های قهوه‌ای یافته‌اند.

دو. ممکن است گفته شود که اما بخش بزرگ درخت حیات به موجوداتی اختصاص دارد که تولیدمثل جنسی ندارند. ولی سال‌هاست که با «انتقال افقی ژن‌ها» آشنا شده‌ایم. به‌خلاف تصور رایج که ژن‌ها فقط از طریق والد، یا والدین، به نسل بعد منتقل می‌شوند این امکان وجود دارد که انتقال افقی ژن‌ها هم صورت گیرد؛ به این معنی که دو موجود زنده که در عرض هم هستند نیز می‌توانند تبادل ژنتیکی داشته باشند. ابتدا این پدیده در باکتری‌ها، که تولیدمثل غیرجنسی دارند، مشاهده شد اما با گذشت زمان متوجه شدیم که این پدیده در میان سایر گونه‌ها نیز پدیده‌ای شایع است. در پژوهش جامعی که اخیراً در نشریه‌ی «سل» منتشر شده پژوهش‌گران نشان داده‌اند که 1400 ژن که در بدن برخی حشرات وجود داشته منشاء باکتریایی، ویروسی و قارچی دارند. ژن‌هایی که در گذار از دوران سخت محیطی با انتقال از آن میکروارگانیسم‌ها به بدن حشرات به کمک بقاء حشرات آمده‌اند.

فورد دولیتل از جمله دانشمندانی است که داده‌هایی از این دست را جدی گرفته و معتقدند زمان آن فرارسیده که بگوییم استعاره‌ی درخت حیات، استعاره‌ای ناکارآمد است و به تعبیری مطایبه‌آمیز، بیش از ۲۰ سال پیش گفت زمان آن رسیده که درخت حیات را از ریشه درآوریم! اندکی بعد زیست‌شناس تکاملی معروف دیگری به نام مایکل رز (با مایکل روس اشتباه نشود) از دفن تدریجی و بی‌سروصدای درخت حیات سخن گفت و این سخنان کماکان نیز به گوش می‌رسند.

پس چرا استعاره‌ی درخت حیات کنار گذاشته نمی‌شود؟ در یکی از پست‌های پیشین گفته شد که 1. ما در جهانی هراکیلیتی زندگی می‌کنیم: یعنی جهانی یکسره در حال تغییر (تا اینجا دولیتل و رز درست می‌گویند)؛ 2. اما همه‌ی جهان به یک نرخ تغییر نمی‌کند: بخش‌هایی از آن ثبات بیشتری دارند و انتظام‌هایی ناکامل را ایجاد می‌کنند (پس دولیتل و رز باید نشان دهند که همه‌ی ژن‌ها به یک میزان قابلیت انتقالِ میان گونه‌ای دارند تا هیچ اثری از درخت حیات باقی نماند)؛ و 3. ما اذهانی پارمندیسی داریم: یعنی ثباتی و نظمی را بیش از آنچه وجود دارد بر جهان بار می‌کنیم و این توهم نظم اضافی خود یک سازگاری در فرایند تکامل زیستی انسان بوده است که امکان کنش‌گری کارآمدتری را برای ما فراهم کرده است و بنابراین ایجاد و ابقاء شده است. جهانِ یکسره هراکلیتیِ دولیتل و رز -گرچه شواهد تجربی یاد شده به نفع آن است- برایمان قابل‌فهم نیست. علم سیستماتیک را با پذیرش آن باید یکسره کنار نهاد. اما ما می‌خواهیم بدانیم که مثلا چه نسبتی با بونوبوها داریم؛ و استعاره‌ی درخت حیات است که در اینجا به فهم ما کمک می‌کند.

در واقع نیز بخش‌های بسیار بزرگی از ژن‌های گونه‌ی انسان و بونوبو دارای ثباتی نسبی و متمایز از هم هستند؛ آنقدر که انتظام‌هایی ناکامل را آفریده‌اند.

حتی به نظر می‌رسد با آمدن جایگزینی مقبول برای درخت حیات، کماکان این استعاره‌ حفظ شود. درست به همان دلایلی که به رغم آگاهی از نادرستی قوانین مندل در ژنتیک آنها را در کتاب‌های درسی حفظ کرده‌ایم.

هادی صمدی
@evophilosophy