Get Mystery Box with random crypto!

تکامل و فلسفه

لوگوی کانال تلگرام evophilosophy — تکامل و فلسفه ت
لوگوی کانال تلگرام evophilosophy — تکامل و فلسفه
آدرس کانال: @evophilosophy
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 5.97K
توضیحات از کانال

درس‌گفتارها و نوشته‌هایی کوتاه در «تکامل و فلسفه»
نگاهی تکاملی به شکوفایی و خوب‌زيستن

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-07-18 15:29:30 تأملی در بحران کرونا
به بهانه‌ی راه‌اندازی نخستین سایت «فلسفهٔ پزشکی» کشور

در دانشنامه‌ٔ فلسفی استنفورد ذیل مدخل «فلسفهٔ پزشکی» این شاخه از فلسفه اینگونه معرفی شده است:
«فلسفهٔ پزشکی رشته‌ای است که موضوعات اساسی در سطوح نظریه، پژوهش، و عمل را در علوم سلامت تحلیل می‌کند؛ به‌ویژه در موضوعات متافیزیکی و معرفت‌شناختی. [...] اگرچه اخلاق و ارزش‌ها بخشی از انبوه معضلاتی هستند که در فلسفهٔ پزشکی به آنها پرداخته می‌شود، اما اخلاق‌زیستی عموماً به عنوان حوزه‌‍‌ای مجزا در نظر گرفته می‌شود.»

خوشبختانه به همت برخی دوستان، که همگی از صاحبنظران حوزه‌ی فلسفه‌ی پزشکی هستند، نخستین سایت تخصصی فلسفهٔ پزشکی راه‌اندازی شده است. در معرفی «حلقه‌ٔ فلسفه‌ٔ پزشکی»، که متولی سایت است، چنین آمده:

«این حلقه در صدد است تا با تقویت گفتگوی میان‌رشته‌ای، مسائل حوزۀ سلامت و پزشکی را برجسته و تحلیل کند و اهمیت تأملات فلسفی-تاریخی در پزشکی را نشان دهد. اولین گام لاجرم معرفی فلسفهٔ پزشکی کلاسیک، همچون مفاهیم سلامت و بیماری، علیت در پزشکی و از این دست است. اما آنچه ما در اینجا از «تأمل فلسفی» مد نظر داریم، فراتر از مباحث فلسفۀ پزشکی کلاسیک است و تأملات نظری در باب نسبت پزشکی با جامعه، تاریخ، فناوری، علوم طبیعی و علوم انسانی را نیز در بر می‌گیرد. به عبارت دیگر فلسفۀ پزشکی مد نظر به مثابه فراهم‌آورندۀ زبان مشترک میان علوم انسانی و علوم پزشکی عمل خواهد کرد.»

بنابراین دامنه‌ی فلسفه‌ٔ پزشکی مطرح شده در این سایت بسیار فراتر از تعریف دانشنامه‌ٔ استنفورد است؛ و از جمله شامل جامعه‌شناسی و تاریخ پزشکی نیز می‌شود. این فرا رفتن را از آنجا باید به فال نیک گرفت که همه‌گیری کووید 19 در عمل نشان داد ما در جهانی زندگی می‌کنیم که ابعاد پزشکی بسی فراتر از شناخت کارکردهای بدن انسان، بدکارکاردی‌های آن، و شیوه‎های درمان بیماری‌هاست. ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی پزشکی در حدی است که دسترسی به خدمات پزشکی جایگاه انسان‌ها را در جامعه، و جایگاه کشورها را در سطح بین‌المللی، رقم می‌زند.

فقر نظری در حوزه‌های مربوط به رابطه‌ی پزشکی و جامعه در کشور، به خوبی در دوران همه‌گیری نشان داد که برای مواجه‎هایی کارآمدتر با مشکلات و بحران‌های سلامت در آینده، به شدت نیازمند افزایش سواد عمومی دست‌اندرکاران هستیم. در خلال بحران کووید اندک سخنان سنجیده‌ای که در این حوزه در فضای مجازی منتشر می‌شد در هجوم بی‌امان خرافات و نظرات غیرکارشناسی گم می‌شدند. متاسفانه بسیاری از این سخنان کم‌سنجیده و ناسنجیده حتی توسط متولیان بهداشت کشور بیان می‌شدند که مخالفت‌های تند دیگر متولیان را به همراه داشت؛ امری که به سردرگمی بیشتر مردم می‌انجامید. همه نظر داشتند؛ اما عموماً نظراتی بدون استدلال‌هایی قوی و سنجیده. البته این امر در بسیاری از دیگر کشورها نیز مشاهده می‌شد. اکنون در بسیاری از آن کشورها متوجه ناکارآمدی‌ها در این حوزه‌ها شده‌اند و خود را برای بحران‌های بعدی آماده می‌کنند.

هر چند بحران‌ کووید به پایان نرسیده است اما مطمئنا بحران‌های دیگری در عرصه‌ی سلامت پیش رو است. تاریخ پزشکی گواهی بر تحقق یافتن این پیش‌بینی است. نه فقط بحران‌هایی از جانب بیماری‌های جدید خواهیم داشت بلکه تکنولوژی‌های جدید نیز چالش‌های بزرگی پیش روی جوامع قرار می‌دهند. تکنولوژی‌ها فقط مسأله حل نمی‌کنند؛ گاه مسأله می‌آفرینند: به ویژه برای جوامعی که در علوم انسانی مرتبط با پزشکی، همپای تکنولوژی‌های پزشکی رشد نکنند. یگانه راه گذار موفق از بحران‌های آتی حوزه‌ی سلامت، افزایش فهم عمومی از رابطه‌ی پزشکی با سیاست و اقتصاد و جامعه است.

مروری بر آنچه در تاریخ گذشته است درس‌های آموزنده‌ای برای آینده دارد. خطاب این سخن، به ویژه دو دسته از دانشجویان هستند که مدیران سال‌های آتی در حوزه‌ی سلامت خواهند بود: دانشجویان رشته‌های پزشکی و پیراپزشکی از یکسو، و دانشجویان رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی مربوطه، از سوی دیگر. بحرانی در ابعاد کووید نشان داد که مسائل پیش رو در این سنخ بحران‌ها تنها از راه هم‌افزایی خرد جمعی قابل حل هستند.

علاقمندان پژوهش در این حوزه می‌توانند در شکل‌گیری و تحکیم مباحث نظری و تقویت رویکردهای عقلانی در بحران‌های آتی کمک کنند. اکنون که با برپایی این سایت زیرساختی برای این امر مهیاست، بر پژوهشگران این حوزه است که در ارتقاء سواد پزشکیِ اجتماعی و رابطه‌ی پزشکی و جامعه، یاریگر دوستانی باشند که همت کرده‌اند و گام مهمی را با تأسیس این سایت برداشته‌اند. به ویژه اگر شما خواننده‌ی محترم، در علوم پزشکی و علوم انسانی مربوطه دستی در کار دارید، به دوستان همکار و دانشجویان همکلاسی اطلاع دهید و مطالب خود را برای سایت ارسال کنید.

هادی صمدی
@evophilosophy

آدرس سایت:
https://philosophyofmedicine.com/
3.6K viewsedited  12:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-10 08:20:45 تکامل و جهانی پویا

جمله‌ی معروف هراکلیت را بسیار شنیده‌ایم: «در یک رودخانه دو بار پا نمی‌گذاریم.» چون نه آن رودخانه، رودخانه‌ی سابق است و نه ما، انسان سابق.

در مقابل این رأی، سخنان پارمندیس را نیز به خاطر داریم که بر اساس استدلال‌هایی می‌گفت تغییر ناممکن است و ما در جهانی ایستا زندگی می‌کنیم. (احتمالا استدلال‌های شاگرد او، زنون را بیشتر شنیده‌اید که‌ مطابق آن وقتی قهرمان یونانی، آشیل، در مسابقه‌ی دو، اندکی به لاکپشت آوانس دهد دیگر به او نخواهد رسید.)

در تاریخ اندیشه همواره دوگانه‌ی ثبات و تغییر برجا، و هر کس به نحوی درصدد عرضه‌ی راه‌حلی بوده است. (از جمله، افلاطون برای حل این مشکل به عالم مُثل متوسل شد تا جایگاه ثبات را آنجا بداند و جایگاه تغییر را در جهان مادی.)

زیست‌شناسان تکاملی نیز کاری مانند افلاطون انجام می‌دهند. از یک سو کاملا طرف هراکلیت را خواهند گرفت تا پارمندیس را. (در شماره‌ی اخیر New Scientist آمده وقتی تنوع باکتری‌ها را در ابتدای آزمایشی اندازه گرفتند، پس از پانصد نسل از تنوع‌های اولیه چیزی باقی نمانده بود و تمامی تنوع‌های جدید محصول جهش‌های رخ داده بودند. این یعنی جهان زیستی جهانی یکسره پویاست.) نظریه‌ی تکامل نقدی است بر ثبات‌انگاری گونه‌ها.
اما این تمام داستان نیست.

پس چگونه است که ما ثبات را نیز در جهان درک می‌کنیم؟ «توهمِ» ادراکِ ثبات در جهان، و قابلیت نظم بخشیدنی دقیق به انتظام‌های نادقیق، نوعی سازگاری تکاملی است در جهت پیش‌بینی جهان و برخورداری از اندرکنشی کارآمد.

پرسشی مطرح است: اگر انتظام‌ها نادقیق‌اند و توهمی پس چرا پیش‌بینی‌ها موفق‌اند؟ در پاسخ باید گفت کافی است پیش‌بینی‌هایی نادقیق، آنقدر دقیق و کارامد باشند که رفتاری بهتر از رفتار شانسی را برای ارگانیسم، از جمله انسان، به ارمغان آوردند. به این علت بوده که توهم ثبات در جهان برای انسان به‌عنوان یک سازگاری ایجاد و ابقاء شده است.

تا اینجا اگر بخواهیم از منظری تکاملی میان هراکلیت و پارمندیس داوری کنیم باید بگوییم «ما در جهانی هراکلیتی با اذهانی پارمندیسی زندگی می‌کنیم».

اما سازوکارهای غیرذهنی نیز برای ایجاد «ثبات نسبی» وجود دارد. از جمله اینکه در موجوداتی که تولیدمثل جنسی دارند گرایشی به میانگین در جمعیت‌ها مشاهده می‌شود که زیست‌شناسان آن را «معمولی‌دوستی» می‌نامند و این پدیده باعث می‌شود سرعت تغییرات برای فاصله گرفتن از حد میانگین به شدت کاهش پیدا کند. به همین دلیل آزمایشی که در جهان باکتری‌ها انجام شده و از آن یاد شد، در جهان موجوداتی با تولید مثل جنسی نتایجی مشابه نخواهد داشت.

بنابراین مطابق نظریه‌ی تکامل اساس بر تغییر است. ثبات‌های ایده‌آل، توهم‌های ذهنی‌اند، و البته سازش‌دهنده. و سازوکارهایی نیز برای جلوگیری از تغییرات زیاد وجود دارد.

چنین الگویی در سطح فرهنگ نیز مشاهده می‌شود. از یک سو سازوکارهایی برای ثبات داریم (از جمله سنت‌ها)؛ از سوی دیگر توهم وجود ثباتی داریم بیش از آنچه واقعا وجود دارد (مثلا اینکه برخی گمان داریم بعضی سنت‌ها به همان شکل کنونی از دیرباز وجود داشته‌اند)؛ و اما از سوی دیگر شاهد تغییر مداومی هستیم (هر روز نواوری‌هایی را در سطح فرهنگ شاهدیم که سنت‌گرایان را خوش نمی‌آید). به ما بستگی دارد بر کدام وجه انگشت گذاریم و دیگر وجوه را کم‌اهمیت جلوه دهیم یا کلا نادیده بگیریم. اما از منظر تکاملی همه با هم وجود دارند. افلاطون چندان هم در آشتی دادن آموزه‌های ثبات و تغییر بیراه نرفته بود.

هادی صمدی
@evophilosophy
4.6K views05:20
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 20:43:00 تغییر در منظر چگونه می‌تواند به اکتشاف‌های بزرگ بیانجامد؟!

دیروز (18 می 2022) مقاله‌ی جالبی در حوزه‌ی تکامل منتشر شد. هر چند اکتشاف گزارش شده در مقاله، به خودی خود جالب است اما جالب‌تر از آن، روش رسیدن به این کشف است.

ابتدا نگاهی گذرا به اکتشاف انجام شده بیاندازیم.
از قبل می‌دانستیم که
یک. نخستین جانوران از حدود 572 میلیون سال پیش بوجود آمده‌اند؛
دو. در چند میلیون سال نخست، تنوع بسیار بالایی از جانوران شکل گرفت؛
سه. اما پس از مدتی شاهد منقرض شدن بسیاری از گونه‎‌های شکل‌گرفته بودیم.

سوال: چرا به یکباره دسته‌ی بزرگی از گونه‌های جانوری شکل‌گرفته، منقرض شدند؟ ساده‌ترین فرضیه‌ این بود: احتمالا یکی از کلان‌فجایعِ زیست‌محیطی در حدود 550 میلیون سال پیش (مانند برخورد شهاب‌سنگی که ۶۶ میلیون سال پیش به انقراض دایناسورها انجامید) در این کاهش تنوع جانوران دخیل بوده است.
هرچند شواهدی را از یک فاجعه‌ی زیست‌محیطی رصد نکرده بودند اما کماکان این فرضیه نزد تکامل‌دانان بسیار مقبول بود. چرا؟ زیرا
الف. دلیلی علیه آن نداشتند،
ب. فرضیه‌ی آنها از حمایت یک استدلال تمثیلی برخوردار بود،
و ج. مهم‌تر از همه اینکه، فرضیه‌ی بدیلی در اختیارشان نبود.
اکنون که این نظریه نقض شده است ساده است که بگوییم استدلال تمثیلی خطاپذیر است و دانشمندان از ابتدا نیز نباید برای این فرضیه اعتبار زیادی قائل می‌شدند. اما اگر تا دو روز پیش چنین سخنی گفته می‌شد پاسخی ساده وجود داشت: «شما بگوئید چرا به یکباره از این تنوع کاسته شده است؟!»
بنابراین، وقتی فرضیه‌ی بدیلی وجود نداشته است دانشمندان در پذیرش تنها فرضیه‌ی موجود موجه بوده‌اند. (توجه: نمی‌گوییم فرضیه موجه بوده است؛ بلکه می‌گوییم دانشمندان در «پذیرش» آن فرضیه موجه بوده‌اند.) اما فرضیه‌ی بدیلِ تازه منتشرشده چه می‌گوید؟

جمعیت‌هایی از گونه‌های طبیعی در یک زیست‌بوم با هم و با محیط پیرامونی در اندرکنش دائمی هستند که بوم‌شناسان این اجتماع بزرگتر را فرااجتماع (metacommunity) می‌نامند. در پژوهش حاضر دانشمندان از منظری کلان‌نگر بر ساختار این فرا‌اجتماع‌های باستانی متمرکز شدند و با بررسی شواهد زمین‌شناختیِ مربوط به سنگ‌ها و کف اقیانوس‌ها و رابطه‌ی آنها با سه دسته از فسیل‌ها به این نتیجه رسیدند که اصلاً انقراضی دست‌جمعی درکار نبوده است. آنچه رخ داده برخی تخصصی شدن در گونه‌ها، غلبه‌ی برخی گونه‌ها، و جایگزینی گونه‌های غلبه‌یافته با دیگر گونه‌ها بوده است.

اما اهمیت روش‌شناختی این پژوهش چیست؟
آنچه اهمیت ویژه‌ای در این پژوهش دارد تغییر منظر برخی پژوهشگران از روابط جزیی به روابط کلی‌تر است به نحوی که روابط چندجانبه‌ی میان گونه‌ها و اندرکنش‌های آنها با محیط را یکجا در مدل‌های پژوهشی خود گنجانده‌اند. به نحو متعارف، پژوهش‌گرانِ زیست‌شناسیِ تکاملی یا بر روی تکاملِ یک خصیصه‌یِ خاص در گونه‌ای خاص متمرکز می‌شوند، یا به نحوی تطبیقی آن خصیصه را در چند گونه‌ی نزدیک به هم مقایسه‌ می‌کنند، یا رابطه‌ی هم‌تکاملی میان دو خصیصه را در دو گونه بررسی می‌کنند، یا پژوهش‌های دیگری از این سنخ، با مدل‌هایی جزیی‌نگر، انجام می‌دهند. (که البته دستاوردهای شگرفی نیز در بر داشته است.)

اما اتخاذ منظر کلان‌نگر در این پژوهش نشان داد که حل برخی مسائل زیست‌شناسی نیازمند تغییر منظر و رفتن به سراغ مدل‌هایی است که اندرکنش‌های زیادی را همزمان مد نظر قرار دهند. البته مدتی است که این پژوهش‌های کل‌نگر در زیست‌شناسی رواج یافته‌اند اما اهمیت این پژوهش، اعتبار بیشتری برای کارهای پژوهشگران این حیطه‌ها فراهم می‌کند.
مدل‌های کل‌نگر آنها که حتی مرز زمین‌شناسی و زیست‌شناسی را درنوردیده است می‌تواند اسرار تازه‌ای از گذشته‌های دور را هویدا کند.

لینک دانلود مقاله:
https://journals.plos.org/plosbiology/article?id=10.1371/journal.pbio.3001289
هادی صمدی
@evophilosophy
8.0K viewsedited  17:43
باز کردن / نظر دهید
2022-05-09 19:10:49 استعاره‌ی «جراحی اقتصادی»‌

استعاره‌ها و تمثیل‌ها کاربردهای گسترده‌ای در سیاست و اقتصاد دارند؛ «تمثیل‌ها سوخت و آتش تفکرند». این روزها «جراحی اقتصادی» استعاره‌ی پرکاربردی است.

به طور خلاصه پیام دولت در به‌کارگیری این استعاره روشن است. اینکه وضع اقتصاد ایران، به سان وضع انسانی بیمار، نامناسب است. همان‌گونه که برخی بیماران باید جراحی شوند اقتصاد کشور نیز برای رسیدن به اوضاعی مناسب نیازمند تغییراتی سخت و اساسی است. پزشک به قصد آزار دادن بیمار یا برآوردن منافع شخصی خویش جراحی نمی‌کند؛ بنابراین، بیمار باید «درد» جراحی را تحمل کند تا وضعیت سلامتی‌اش بهبود یابد.

اما «مردم» همگن نیستند. بخش کوچکی از جامعه بسیار متمول‌اند؛ بسیاری در تنگنای اقتصادی‌اند؛ و عده‌ای نیز زیر خط فقراند. (تعیین درصد توزیع ثروت در میان دهک‌ها بر عهده‌ی کسانی باشد که به آمار واقعی و دقیق دسترسی دارند.) اما درصدها هر چه باشد، درد جراحی‌های اقتصادی دولت برای همه یکسان حس نمی‌شود.

دولتمردان «همگی» به طبقه‌ی مرفه جامعه تعلق دارند. البته ممکن است در خاطراتشان با فقر آشنا بوده باشند، اما در حال حاضر قطعاً به دهک‌های پایین تعلق ندارند. البته این ویژگی منحصر به سیاستمداران ایران نیست. در تمامی نقاط جهان عموم سیاستمداران بسیار پولدار هستند؛ در غیر این صورت از پس هزینه‌های تبلیغات انتخابات برنمی‌آمدند. اندکی از آنان نیز که بسیار پولدار نیستند حامی‌های مالی متمولی دارند که در انتخاب شدن آنها نقش دارند. اما همین دسته نیز به دهک‌های پایین جامعه تعلق ندارند.

«ساده‌زیستی انتخابیِ» برخی افرادِ متمول، بسیار متفاوت است با «ساده‌زیستی اجباریِ» مردم طبقات فرودست. ممکن است صاحب کارخانه‌ی مرسدس، یا بیل گیتس، غذای بسیار ساده‌ای بخورند؛ یا اینکه زاکربرگ فقط یک تی‌شرت بپوشد؛ اما تجربه‌های زیسته‌ی این افراد کاملاً متفاوت از ساده‌زیستیِ اجباریِ افرادی است که به دهک‌های پایینِ جامعه تعلق دارند. برای نمونه، دسترسی به خدمات پزشکی در این دو دسته، قابل مقایسه نیست.

از سیاستمداران این جمله را بسیار می‌شنویم که «ما وضعیت فقرا را درک می‌کنیم». اما برخی نظریه‌های روانشناسی، از جمله نظریه‌ی «ذهن بدن‌مند» و «ذهن بسترمند» (embodied mind and embedded mind) چیز دیگری به ما می‌گویند: فقرا از تجربه‌های متمولان، و متمولان از آنچه فقرا دچار آنند، درک ملموسی ندارند. این نظریه‌ها به ما می‌گویند درک انسان از جهانِ پیرامونی تابعی است از شرایط بدنی و همچنین شرایط پیرامونی او ( یعنی بستر زندگی روزمره‌ای که فرد با آن اندرکنش مداوم دارد). از آنجا که متمولان و فقرا شرایط بدنی و محیطی کاملآ متفاوتی دارند، «درد» این جراحی اقتصادی در این دو دسته، درد مشترکی نیست.

عمده‌ی درآمد یک خانوار دهک‌های پایین به خورد و خوراک اختصاص دارد. بنابراین، افزایش شدید قیمت مواد خوراکی برای آنها معنای «گرسنگی» و «اضطرابِ گرسنه ماندن» می‌دهد. همین تغییرات در افراد دهک‌های بالاتر، حس ناخوشایندی به همراه دارد؛ اما دو سه دهک بالایی اصلا متوجه افزایش قیمت‌ها هم نمی‌شوند.

ممکن است ضربه‌یِ ملایمِ تیغِ جراحی بر پوست ضخیم کرگدن اثر و خراشی ایجاد نکند و حتی متوجه ضربه هم نشود؛ همان ضربه، و با همان شدت، احتمالاً برای آهو گزنده و دردآور است، اما مهلک نیست؛ و برای یک موشِ آزمایشگاهی می‌تواند ضربه‌ای مرگ‌آور باشد. بنابراین درد جراحی برای این سه معنای یکسانی ندارد. این تمثیل‌ از آن جهت عرضه شد که ساختار ذهنی ما به نحوی تکامل نیافته است که درک روشنی از مفاهیم ریاضیاتی مانند «دهک» داشته باشد. درست است که متمولانِ فرهیخته‌یِ جامعه معنایِ ریاضیاتیِ دهکِ پایین را می‌فهمند اما برای درک «درد» گرانیِ غذا، آن فهم ریاضیاتی کفایت نمی‌کند؛ بلکه به تجربه‌ی زیسته‌ی متفاوتی نیاز است که سیاستمدار را درکی از آن نیست.

هادی صمدی
@evophilosophy
11.8K views16:10
باز کردن / نظر دهید
2022-05-05 11:23:42 کشف تصادفیِ نوع جدیدی از تقسیم سلولی

برخی از کشفیات علمی برنامه‌ریزی‌شده هستند. وقتی دانشمندان در سال 2012، در مرکز پژوهشی سرن، موفقیت‌شان را در ردیابی بوزون هیگز اعلام‌ کردند، طبق برنامه‌ریزی فرضیه‌ای را آزموده‌ و شواهدی به نفع آن یافته‌ بودند. اما در بسیاری از موارد دیگر، در حالی‌که دانشمندان مشغول مطالعه‌ی پدیده‌ای هستند، با پدیده‌ی دیگری مواجه می‌شوند که برای آنها بسیار بیش از پدیده‌ی اولیه اهمیت پیدا می‌کند. (کشف پنی‌سیلین توسط فلمینگ نمونه‌ی معروف این دسته از اکتشافات است.)

چند روز پیش یکی از این اکتشافات شگفت‌انگیز رخ داد و نتایج آن در ۱۸ آوریل ۲۰۲۲ در نیچر منتشر شد.
ابتدا ببینیم دانشمندان مشغول مطالعه‌ی چه پدیده‌ای بودند. طی رشدِ جانورانِ چندسلولی، به ویژه در مراحل اولیه‌ای که جانور روزانه بزرگتر می‌شود، سلول‌های مختلف در بدن تکثیر می‌شوند؛ اما در این میان سلول‌های پوست باید بسیار سریع‌تر تکثیر شوند تا بتوانند افزایش حجم ناشی از بزرگ شدن تمامی اعضای بدن را تحمل کنند و پوست شکافته نشود. پرسش دانشمندان این بود: مکانیسم رشد سریع پوست چگونه است؟ برای یافتن پاسخ به سراغ لاروهایِ گورخرماهی رفتند و هر سلول را به رنگی درآوردند تا بتوانند تقسیم‌شدن‌های متوالی را در آنها ردیابی کنند.

اما پدیده‌‌ی غیرمنتظره‌ چه بود؟ پژوهشگران مشاهده کردند که در برخی موارد، تقسیم سلولی آن‌قدر سریع رخ می‌داد که کروموزوم‌ها فرصت تکثیر شدن پیدا نمی‌کردند و هر یک از دو کروموزم به درون یکی از دو سلول دختر منتقل می‌شد؛ و حتی گاه تقسیم مرحله‌ای نیز جلوتر رفته و سلول دختریِ بدون دی.ان.ای به‌وجود می‌آمد! همچنین به وفور انواع دیگری از آنچه ممکن است اشتباهات تقسیم سلولی نامیده شود، رخ می‌داد.

اما پس از سپری شدن روزهای نخست جنینی، دیگر نیازی به این سرعت بالای تکثیر سلولی نیست. و جالب آنکه در این مرحله، پژوهشگران شاهد آن بودند که سلول‌های متعارف جای این سلول‌های نامتعارف را گرفتند.

از اواخر قرن نوزدهم که دانشمندان دو نوع تقسیم سلولی میتوز و میوز را معرفی کرده بودند، همواره بر فهم زیست‌شناسان از این پدیده‌ها افزوده شده‌بود؛ اما تصور همگان این بود که هرچه جلوتر می‌رویم فقط در جزییات مکانیسم‌های تقسیم، پیشرفت خواهیم کرد. به عبارتی، کسی گمان آن نداشت که حدود 150 سال پس از نخستین گزارش‌ها از دو نوعِ تقسیم سلولی، به یکباره مشخص شود که در کلان‌ترین سطح، چیزهایی وجود داشته که کسی متوجه آن نبوده است: نوعی کاملآ متفاوت از تقسیم سلولی! (که پژوهشگران این پژوهش آن را «asynthetic fission» نامیدند.)

حال زیست‌شناسان با پرسش‌های زیادی مواجه‌اند. آیا این نوعِ جدید تقسیم سلولی، مختصّ پوست لاروِ گورخرماهی است؟ یا ممکن است در جانواران دیگر، یا در انواع دیگری از سلول‌ها نیز انجام‌پذیر باشد؟

به‌علاوه، مشاهده‌ی این پدیده پرسش‌های بنیادی‌تری نیز پیش می‌نهد: اگر امکان تشکیلِ سلول‌های بدون ژنوم وجود دارد چگونه این سلول‌ها بقا پیدا می‌کنند؟! پروتئین‌های مورد نیاز آنها چگونه ساخته می‌شوند؟

سوالات مفهومی زیادی هم ایجاد شده است: آیا باید این نوع تقسیم سلولی را «نوعی تقسیم اشتباه» نامید که بعدا با جایگزینیِ سلول‌های طبیعی جبران می‌شود؟! اما مگر نه اینکه همین نوع از تقسیم سلولی، معضل مورد اشاره را برطرف کرده‌است؟ پس اگر این پدیده جان لاروهای ماهی را نجات می‌دهد بیش از آنکه «اشتباه» در نظر گرفته شود، می‌تواند نوعی «سازگاری» به حساب آید. (به‌علاوه، شاید در نسبت دادن واژه‌ی «اشتباه» در سایر حیطه‌های زیستی، از جمله در «اشتباه رونویسی»، نیز تجدیدنظر کنیم.)

دور از انتظار نیست که این پژوهش، یا پژوهش‌های مرتبط با آن، پژوهشگران را نامزد دریافت نوبل کند.

لینک‌های مربوطه:
https://www.nature.com/articles/s41586-022-04641-0#data-availability

https://www.nature.com/articles/d41586-022-01184-2

(ویدئویی را که نیچر دراین‌باره منتشر کرده‌است، در بالا مشاهده می‌فرمایید. )

هادی صمدی
@evophilosophy
7.5K views08:23
باز کردن / نظر دهید
2022-05-05 11:23:30 a-new-kind-of-cell-division-givefastlink.mp4
4.8K views08:23
باز کردن / نظر دهید
2022-04-30 10:16:46 سرعت اعجاب‌آور تکامل: آزمایشی با نتایج دور از انتظار

مطابق برداشت رایج از انتخابِ طبیعی، باید تغییراتی جهت‌دار در طبیعت رخ دهد (به عنوان نمونه طی دورانی هزاران یا صدها هزار ساله جنگلی خشک شود) تا از میان ارگانیسم‌های رقیب، آنان که بهتر با شرایط جدید سازگار شده‌اند باقی بمانند و بتوانیم تغییراتی جهت‌دار را در جمعیت‌ها ردیابی کنیم.

اما در عین حال می‌دانیم که آنچه عموماً در طبیعت رخ می‌دهد «تغییرات نامنظمِ محیطی» است. حتی وقتی دوران گرمایش یا خشکی آغاز می‌شود ممکن است یکی دو سال پر باران در آن روند وقفه اندازد و در نتیجه بقاء جاندارانی که به تدریج برای زندگی در خشکی سازگار شده بودند به خطر افتد. بنابراین به نظر می‌رسد که جانداران باید خیلی سریعتر بتوانند خود را با تغییرات محیطی سازگار کنند. دانشمندان نام این پدیده را «ردیابی سازش» می‌گذارند: یعنی اینکه ارگانیسم بتواند با سرعتی بالا تغییراتِ کوچک محیطی را ردیابی و خود را با تغییرات سازگار کند. هرچند این فرضیه‌ای مقبول به نظر می‌رسد اما ردیابی تغییرات کوچک در محیطِ طبیعیِ پرنوسان کاری سخت است. البته برخی شواهد تجربی برای آن عرضه شده است. (در پست قبلی از سرعت بالای تکامل در باکتری‌ها سخن گفته شد.)

نتایج آزمایشی که ماه گذشته (18 مارس 2022) در ژورنال ساینس منتشر شده به وضوح، و در پژوهشی میدانی، نشان می‌دهد که سرعت تغییرات ژنتیکی در پاسخ به نوسانات محیطی تا چه حد شگفت‌آوری بالاست. در دانشگاه پنسیلوانیا چندین نسل از مگس‌های سرکه را در محیط‌هایی پرورش دادند که به شدت و با تواتر زیادی تغییر می‌کرد. (به عنوان نمونه یک نسل از مگس‌ها را وارد محیطی مرطوب و گرم اما با غذای پایین ‌کردند و نسل‎ دوم را در محیطی متفاوت و نسل‌های بعدی را نیز در محیط‌هایی متفاوت با محیط‌های قبل.) که البته این شرایط به آنچه واقعاً در طبیعت رخ می‌دهد نزدیکتر است.

نتیجه‌ی آزمایش عجیب بود. پژوهش‌گران انتظار تغییر در ژنوم مگس‌ها را داشتند اما نه تا این حد که از میان 165 توالی مورد مطالعه، در بیش از 60 درصد آنها تغییراتی رخ دهد!

اما این آزمایش چه اهمیتی دارد؟ نخست آنکه شاهدی است به نفع وقوع تکامل سریع‌. دوم آنکه شاهدی است برای وقوع تکامل درعمل (چیزی که داروین گمان آن داشت آنقدر بطئی و کند است که نمی‌توان طی حیات یک یا چند نسل از انسان‌ها شاهد آن بود). سوم آنکه به نحوی غیرمستقیم، به نفع طرفداران نظریه‌ی هم‌تکاملی‌ ژن-فرهنگ است. چهارم، و احتمالا مهم‌تر از همه، اینکه باید همنوا با فیلسوفانی مانند پیرس، دیویی، و پوپر در پیش‌فرض منفعل بودن ارگانیسم‌ها تجدید نظر کنیم و به آنها به عنوان موجوداتی فعال که برای انتخاب شدن اندرکنش‌هایی فعالانه با محیط دارند بنگریم.

در انتها ذکر نکته‌ای لازم است. قبل از انجام این پژوهش میدانی، برخی شبیه‌سازی‌های کامپیوتری نتایج مشابهی را نشان داده بودند. دو فرضیه‌ مطرح می‌شود. فرضیه‌ی نخست این که ممکن است ذهن پژوهشگرانِ پژوهشِ کنونی با داده‌های آزمایش‌های کامپیوتری سودار شده باشد و دانشمندان در عمل به دنبال یافته‌‌های مؤید بوده‌اند. و اما در نقطه‌ی مقابل فرضیه‌ی دوم این است که شبیه‌سازی‎‌های کامپیوتری ابزارهای آزمایشی قابل اعتمادی هستند که می‌توانند وجوهی از جهان را به نحوی کارآمد، و قبل از مراجعه‌ی مستقیم به خود جهان، بازنمایی کنند. برای آزمون این فرضیه‌ها باید دانشمندان درصدد تکرار این پژوهش‌ها برآیند تا ببینیم بحران تکرارپذیری گریبان‌گیر پژوهش کنونی می‌شود یا خیر. تکرار یافته‌ها در پژوهش‌های بعدی به نفع فرضیه‌ی دوم است و عدم تکرار آن به نفع فرضیه نخست.

لینک‌ دریافت مقاله:
https://www.zoology.ubc.ca/edg/pdfs/Rudman2022.pdf

هادی صمدی
@evophilosophy
9.1K viewsedited  07:16
باز کردن / نظر دهید
2022-04-08 16:07:50 سرعت تکامل
در این آزمایش زیبا که در دانشگاه هاروارد انجام شده، شاهد تکامل خصیصه‌ی مقاومت به آنتی‌بیوتیک در باکتری ای‌کولای در زمانی کوتاه هستیم.

هر چه به میانه‌ی ظرف کِشت باکتری نزدیک می‌شویم غلظت آنتی‌بیوتیک افزایش می‌یابد و محیط برای رشد باکتری‌ها نامناسب‌تر می‌شود. اما تنها طی ۱۱ روز باکتری‌ها چنان خوب با غلظت بالای آنتی‌بیوتیک سازگار می‌شوند که شاهد رشد آنها در وسط ظرف هستیم. (در برخی از سوش‌ها نرخ جهش بالاتر است زیرا در مراحل بعدی نیز، وقتی رشد متوقف می‌شد، از همانجا سوش‌های جدیدی سربرآوردند. مهم‌تر آنکه ده‌ها سوش جهش‌یافته‌ی دیگر نیز در نقاط دیگر ایجاد شدند. نشانه‌ای از آنکه انجام تغییرات در جهان زیستی بسیار بیش از حدی است که تصور آن می‌رود و سرعت آن نیز بسیار بیش از تصوری است که ایجاد سوش‌های مطلوب را نامحتمل در نظر می‌گیرد.)

چنین آزمایش‌هایی شاید اندکی کمک کنند تا به درک بهتری از تکامل حیات برسیم. باید دو واقعیت را همزمان در نظر آوریم: نخست آنکه حدود ۳/۶ میلیارد سال از پیدایی حیات بر روی زمین می‌گذرد؛ و دوم انکه در زمانی ۱۱ روزه شاهد این میزان از جهش‌های مطلوب بوده‌ایم.

هادی صمدی
@evophilosophy
9.3K views13:07
باز کردن / نظر دهید
2022-01-12 19:23:40 در شماره پنجم (پاییز ۱۴۰۰) از مجله آگاهی نو سه مطلب کوتاه با عنوان‌های زیر در صفحات ۴۴ تا ۵۱ منتشر شده است که به پیوست تقدیم حضورتان می‌شود:

۱. فلسفه؛ دوست منتقد زیست‌شناسی
به بهانه معرفی کتاب فلسفه زیست‌شناسی: مقدمه‌ای بسیار کوتاه

۲. چرا تکامل مهم است؟ چرا تدریس فلسفه زیست‌شناسی در تمامی رشته‌ها ضروری است؟

۳. فلسفه‌ی زیست‌شناسی در ایران: علل کم‌توجهی، بی‌توجهی، و حتی دشمنی با فلسفه‌ی زیست‌شناسی در ایران

هادی صمدی
@evophilosophy
10.5K views16:23
باز کردن / نظر دهید
2022-01-03 20:43:12 بحران تکرارپذیری

در مقاله‌ی «بحران تکرارپذیری و ضرورت تغییر در سیاست‌گذاریِ چاپ مقالات علمی» که در شماره‌ی پاییز 1400 نشریه‌ی «روش‌شناسی علوم انسانی» چاپ شده، بحران تکرارپذیری معرفی شده است و این دعوی مطرح می‌شود که چگونه سیاست‌گذاری‌های نادرست، علم را از مسیر خود خارج کرده است. جالب آنکه علم به عنوان بزرگترین دستاورد معرفتی بشر برای شناخت جهان به نحوی خوداصلاح‌گرانه بحران را به رسمیت شناخته و این خودِ دانشمندان هستند که به جای انکار ناکارآمدی‌ها، درصدد اصلاح برآمده‌اند.

چکیده مقاله:
طی دهۀ گذشته به نحوی روزافزون دریافته‎ایم که وقتی درصدد تکرار داده‎های نشریافته در مقالات معتبر علمی هستیم، نتایج اولیه به دست نمی‎آیند. به عبارتی، بسیاری از مقالاتِ نشریافته در علوم آزمایشی، از جمله پزشکی و روان‎شناسی نامعتبر هستند. این پدیده به بحرانی در علوم تجربی منجر شده است که در 2012 به «بحران تکرارپذیری» معروف شد. در مقالۀ حاضر ابتدا بحران معرفی، و نظر دانشمندان در مورد شدت آن بیان شده است؛ سپس پنج علت احتمالی برای بروز آن معرفی شده‎اند.
دعوی مقاله آن است که مهم‌ترین علت را باید در سیاست‌گذاری‎های ناکارآمد فشار بر چاپ مقالات جستجو کرد. در بخش بعد نیز متناسب با پنج علت، راهکارهایی برای تخفیف بحران معرفی شده است. در بخش پایانی گام برداشتن به سوی «علم باز» و کاستن از نقش مقالات در ارزیابی استادان و پژوهشگران به‌عنوان دو راهکار اصلی معرفی می‌شود.

(چاپ مقاله از مهم‌ترین راه‌های توسعه‌ی علم است. بنابراین چاپ مقاله نیست که ایراد دارد، بلکه سیاست‌های نادرست حاکم بر چاپ مقالات نیازمند بازنگری‌اند. در ایران با مجبور کردن دانشجویان دکتری به چاپ مقالات، بی‌تردید وضعیت بحرانِ تکرارپذیری بسیار بدتر، و سیاست‌ها نیازمند بازنگری سریع‌تراند.)

هادی صمدی
@evophilosophy

لینک دانلود مقاله:

http://method.rihu.ac.ir/article_1845.html
12.0K views17:43
باز کردن / نظر دهید