سلام آینه بگو کجاست خندههای من کجاست روز روشن و بهار ماجرای من من از نگاه کردنت رسیدهام به باورم که نیست توی آینه به جز خودم برای من شکسته شد پرم ولی نشستهام برابرت نشستهام که بشکفی میان های های من تو سبزه شو انار شو طراوت بهار شو درین کویر عاطفه، جوانه شو بهجای من مرا بگیر و با خودت ببر به جای دیگری که هیچکس به جز خودت نباشد آشنای من که هر چه زخم خوردهام از آشنا و دوست بود به غیر غم نه مرهمی نمانده پا به پای من عجیب خستهام رفیق از سکوت من بخوان که درد تهنشین شده میان خندههای من @fanosmehr70 #حسین_رمضانپور 3.5K viewsهمچنان سکوت, edited 04:18