Get Mystery Box with random crypto!

ابرکوه، نیازمند تحول اجتماعی است. به قلم: علی اکبر قیومی | "فردای ابرکوه"



ابرکوه، نیازمند تحول اجتماعی است.

به قلم: علی اکبر قیومی

به عنوان یک کنشگر اجتماعی و توسعه، زمانی که اوضوع کنونی و عمومی ابرکوه را با برخی از شهرستان های استان و یا دیگر شهرهای مشابه و همجوار مقایسه می کنم، بیش از هرچیز و قبل از هر موضوع دیگر، کمبودهای فاحش فرهنگی و اجتماعی و ضعف عمده و آشکار نهادهای مردمی و جریانات مدنی در ابرکوه، قابل ملاحظه و مشاهده است.
ممکن است بسیاری از دوستان در تحلیل اوضاع شهر، به نیازها و نواقصی عمدتاً زیرساختی و عمرانی و اقتصادی همچون راه و آب و بیمارستان و تأسیسات شهری و اشتغال و آسیب های اجتماعی و ... اشاره کنند که البته تمامی این موارد صحیح است و باید با جدیت و از مجاری مقتضی دنبال شود. اما سؤال اساسی این است که علت العلل مسائل متعدد امروز ابرکوه کدام است؟
اگر از نگاهی اجتماعی و فرهنگی به فرآیند توسعه بنگریم (که دیدگاه درست، همین است) ریشه های اصلی معضلات را در نقاط ضعف آشکار و شدید نهادهای مردمی و خمودگی فضای اجتماعی خواهیم یافت.
فضای اجتماعی، مهمترین شاخصه ای است که حیات، نشاط، تعالی و توسعه یک جامعه را می توان در آن مشاهده و رصد نمود. و متأسفانه باید گفت صحنه اجتماعی ابرکوه تقریباً خاموش و بی رونق است. در ابرکوه هیچ رسانه قوی، فراگیر و اثرگزاری وجود ندارد. (بگذریم از صفحات مجازی بی نام و نشان یا جرایدی تبلیغی) هیچ تشکل مردمی عنوان دار و مؤثری فعال نیست. حتی مساجد و هیأت های مذهبی (به عنوان تشکیلاتی ریشه دار، پرمخاطب و با پشتوانه مردمی) ما نیز اگرچه خود را در مقایسه با یکدیگر قوی یا ضعیف می شمرند، اما به طور کلی و عمومی نهادهایی ضعیف و فاقد نیروی مؤثر اجتماعی محسوب می شوند. هیچ فرد شاخص یا به عبارت معروف "بزرگ تر" هم وجود ندارد. و خلاصه آنکه تقریباً هیچ صدایی از حلقومی بر نمی آید. (البته منظور از "صدا"، نظرات رسمی و رسانه ای است و نه غیبت ها و تعمت ها و درگوشی های سیاسی که شهرمان آکنده از تعفن آنهاست.)
بدتر آنکه مهاجرت از شهر، بیداد می کند. حتی بسیاری از که 50 سال در ابرکوه زندگی کرده اند، بسیاری ترجیح می دهند که بقیه زندگی را در جایی چون یزد یا شیراز بگذرانند. ساکنان و افراد مقیم نیز غالباً با سیاه نمایی بیش از اندازه خود را محکوم به زندگی در ابرکوه می شمرند. احساس تعلق و تعصب و افتخار به شهر و تعهد به توسعه آن بسیار کمتر از گدشته شده است. گذشته از نخبگان دانشگاهی صاحب نام، بخش بزرگی از جامعه فرهنگیان و اقشار معمولی و متوسط نیز ابرکوه را ترک گفته اند.
آنچه اشاره شد نمودها و نمونه هایی از فروپاشی اجتماعی شهر است که اگرچه می توان موارد بسیاری دیگر نیز بر آن افزود اما متاسفانه چنین دست گزارش هایی هیچگاه در روایات رسمی مدیران از اوضاع، دیده نمی شود.
نگارنده این سطور نه ناامید است و نه اهل سیاه نمایی و نه آنکه منظوری سیاسی را در ورای واژگان و گفتمان دنبال می کند. بلکه منظور تأکید بر اولویت حتمی و ضرورت قطعی تحول اجتماعی در ابرکوه امروز است. باید حس افتخار و امید و تعلق و تعصب را به عنوان ارزشمندترین و اساسی ترین نیاز برای پیشرفت و پویایی به جامعه امروز ابرکوه، تزریق کرد.
توسعه و پیشرفت را باید احساس کرد. وقتی علی رغم تأمین بسیاری از زیرساخت های فیزیکی و سخت افزاری لازم، مردم احساس پیشرفت و امید نداشته و با هر بهانه کوچکی دیار خود را ترک کنند، آیا در مسیر درستی حرکت می کنیم؟
مخاطب من در این متن تمامی علاقمندان ابرکوه، فعالان سیاسی و اجتماعی و به طور خاص نیروهای سیاسی منسوب به دولت جدید، مدیران شهرستان و همشهریان محترمی هستند که امروزه در مناصب عالی سیاسی و اجرایی استان قرار گرفته اند.

برادران و بزرگواران
ابرکوه، بیش و پیش از اقدامات عمرانی و اقتصادی (که البته باید با فوریت و جدیت دنبال شود) نیازمند جریان سازی و تحرک اجتماعی است؛ چراکه یک جامعه خاموش و خمود، قطعاً نمی تواند به توسعه اقتصادی دست یاید. باید سردی و سکوت کنونی با فعال شدن رسانه های متعهد، تقویت تشکل های مردمی توانمند و با انگیزه و حضور گرم مساجد و محلات در قالب رقابت هایی سازنده و نه منازعاتی بی مبنا و بی انتها، به گرمی و نشاط و امید به آینده تبدیل شود. ان شاء الله


#ابرکوه


https://t.me/fardayeabarkooh