Get Mystery Box with random crypto!

#جنتلمن #627 -همشو میری. از کدوم شروع کنیم؟ دلم می خواهد که بگ | "جنتلمن"

#جنتلمن
#627
-همشو میری. از کدوم شروع کنیم؟
دلم می خواهد که بگویم:
-هر کدوم تو بیای. با هم میریم...
صدای آق بابا را می شنوم که بر سر نیمای بیچاره غر می زند:
-این بچه ها بی صاحابن که اینطوری خودشونو بالا پایین میندازن. او خرو ببین چطور تو کشتی وایساده و جیغ میزنه. عجب تربیت های ضعیفی!
نیما با روانشناسی اش توضیح می دهد:
-اینا ایمنن آق بابا. بیشتریاشون با پدر و مادراشونن. از طرفی این بازی ها برای تخلیه ی انرژی و هیجانشونه دیگه. ایرادی نداره که!
ندیده می فهمم آق بابا دو دستش را پشت کمرش گذاشته و در جوابش می توپد:
-بی خود! مگه از پشت کوه اومدن؟!
نیما که می داند این بحث به ترکستان است، قیچی اش می کند:
-چی بگم؟ حق با شماست!
نامی می خندد و به سمت باجه ی بلیط فروشی می رود. سرعت گرفتن و رفتنش مرا هم به دنبال خودش می برد. سربالاییش مرا به نفس می اندازد. کنارش می ایستم و با مکث می پرسم:
-چی شد؟
دو دستش را تکیه به جلوی باجه می دهد و سرش را خم می کند به سمتم:
-چه بازی هایی می خوای بری؟
اندرسفیهانه نگاهش می کنم و جواب می دهم:
-اول از خودت بپرس جوابت هر چی هست، منم هستم.
پلک تاییدی می زند و می پرسد:
-بقیه م میان؟
حینی که به عقب و به سمت آن دو برمیگردم، شانه ای بالا می اندازم و می گویم:
-نمیدونم.
و رو به آن دو می پرسم:
-شما دو تاهم میاین؟ بلیط بگیریم براتون؟
آق بابا که می گوید:
-نه بابا بچه شدیم؟
و نیمایی که می ماند الان چه بگوید؟!
-داداش نیما شما چی؟
سری پایین می اندازد و با نک کفشش زمین را ضربه باران می کند:
-نه. برین... من و آق بابا میمونیم اینجا...
نامی پشت من می ایستد و می گوید:
-تو که عاشق شهربازی ای چرا بلوف میای؟ هر جا رفتیم تو هم میای!
می بینم که چشم و ابرو می آید و تهدید وار نگاهش می کند.
-نه... واقعا حوصلشو ندارم. برین خوش باشین شما...
اشاره ای به من و نامی می دهد:
-شما برین... من و آق بابا میریم رو نیمک ها می شینیم کمی با هم خلوت می کنیم.
نامی به طعنه می گوید:
-آره خب... کل راهو با کلی مسافر همراه بودین الان باید تنها باشین.
#نویسنده_فاطمه_اشکو
لینک نقد: https://t.me/joinchat/FzfoQk1pqoQsePJJ