2022-08-01 22:42:16
کربلا برای من یک روایت است. یک روایت تماموکمال و بینقص که تمام عناصر آن با هنرمندی تمام چنین قصهای را ساختهاند که از پسِ سالها، نهتنها کلمههای آن فرسوده و خاکخوردهتر نمیشود که به برکت خون قهرمانانش، تازگی و تأثیرگذاریاش هزاربرابر میشود. کربلا برای من یک روایت اصیل است که در دل خود هزار خردهروایت دارد. خردهروایتها یا همان قصههای کوچک جایگرفته در این حادثهٔ عظیم، میتواند قصه یا روایتِ هر کدام از ما باشد؛ کافیست خودمان را توی یکی از همین خردهروایتها پیدا کنیم.
من وقتهای زیادی توی قصهٔ مسلم، راهی کوفه شدهام. وقتهای زیادی جزو لشکر یزید بودهام و تردید به جان و دلم افتاده است. وقتهای زیادی گوشهٔ چادری به تماشای رباب نشستهام که گهوارهٔ خالی را تکانتکان میدهد و...
من هر سال، آدمِ یکی از همین قصههایِ کوچک سازندهٔ روایت بزرگی بهاسم کربلا شدهام و هر بار بخشی از خودم را بهتر و دقیقتر دیدهام.
با همهٔ اینها دوتا قصهٔ کوچک از این قصهٔ بزرگ است که همیشهٔخدا خودم را توی آنها دیدهام و هر بار با همین قصهها، دلم را به کاروان حسینبنعلی نزدیکتر کردهام؛ قصهٔ «وهب» و قصهٔ «حر».
من هر بار با قصهٔ وهب به رستگاری امیدوارتر شدهام و هرجا که کلیسا یا تمثالی از مسیح دیدهام، یادم به وهب افتاده و فکر کردهام که وهب وقتی حسین(ع) را داشت، بهجای گفتن «ایلی... ایلی کماسبقتنی» از سر تنهایی و همچون مسیح مصلوبشده، به چشمهای حسینبنعلی چشم دوخته و آرام در همیشهٔتاریخ خوابیده است؛ خوابی که او را همچنان از پسِ روزهای تاریخ برای زنی مثل من زنده نگه داشته تا حتی توی همان کلیسای خیابان استقلال استانبول هم با دیدن تمثال مسیح، چیزی من را وادار به یادآوری کربلا و قصهٔ وهب، مادر و همسرش کند.
و اما حر بن ریاحی... قصهٔ حر، قصهٔ امید است در اوج ناامیدی. قصهٔ بازگشت به وطن است در اوج تجربهٔ غربت. قصهٔ سروسامان یافتن است در اوج بیسروسامانی. قصهٔ حر، قصهٔ آبادیست بعد از ویرانی.
من هر بار که قصهٔ حر را خواندهام، دیدهام که بندِ پارهشدهٔ دلم به چیزی بزرگ، مقدس و مهربان متصل شده و عزت رفتهام همچون آبی که ریخته شده، دوباره، بهتر و ارزشمندتر به من برگشته است.
و در آخر، کربلا روایتهای زیادی دارد. این قصه، همان قصهای است که هر کس به زعم و قدرِ فهم خودش آن را جورِ متفاوتی روایت میکند. مداح و شاعر و روضهخوان و پژوهشگر و اسلامشناس یا حتی آباجانِ من که «سنه قوربان حسین» از زبانش نمیافتد، هر کدام بهاندازهٔ حد فهم خود عاشورا را روایت کردهاند و همهٔ این روایتها، اصلِ روایت و خردهروایت، همیشه من را مطمئن کرده که قصهٔ عاشورا، تنها قصهٔ این دنیاست که به شنوندهٔ آن، چه گریهکردن بلد باشد، چه گریهکردن از خاطرش رفته باشد، عزت و ارزشمندی میدهد. این قصهٔ تنها قصهای است که شنوندههای آنهم همچون قهرمانان قصه، ارج و قرب پیدا میکنند.
#ما_رأیت_الا_جمیلا
365 viewsفاطمه بهروزفخر, 19:42