Get Mystery Box with random crypto!

#سفر_به_دیار_عشق_312 با شنيدن اين حرفش دلم بيشتر از هميشه مي | ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

#سفر_به_دیار_عشق_312

با شنيدن اين حرفش دلم بيشتر از هميشه مي گيره. دوست ندارم كسي نبود ترنم رو يادآور بشه. چشمام رو مي بندم و سعي مي كنم آروم باشم. اما خيلي سخته !بغض بدي تو گلوم نشسته. دستي رو روي شونه هام حس مي كنم. لرزش دستاش رو با همه ي وجودم حس مي كنم. طاهر:
ـ بي خيال رفيق. بيا بريم داخل.
چشمام رو باز مي كنم. باورم نمي شه صورت طاهر خيسه. مردي با اون هم غرور جلوي من داره براي مرگ خواهرش اشك مي ريزه و من بهت زده نگاش مي كنم. انگار اونم صبرش لبريز شده. همون جور كه به سمت خونه مي ره من رو با خودش مي كشه. با بغض ادامه مي ده:
ـ كسي دلش رو نداره به اين خونه برگرده. حتي خود من هم به زور ميام. بعضي وقتا كه بدجور دلتنگش مي شم به اين جا سر مي زنم تا شايدآروم بشم. هر چند آروم نمي شم، فقط دردم بيشتر مي شه. حالا كه فهميدم همه ي حرفاش حقيقت بود تحمل اين خونه براي من بيشتر از همه
عذاب آور شده. ياد حرفاش ميفتم. ياد شب آخر كه بهم التماس مي كرد. ياد چهار سال پيش. ياد اون شبايي كه كتك مي خورد و من كمكش
نمي كردم. نه من، نه طاها هنوز نتونستيم چيزي به مامان و بابا بگيم. مامان و بابا همين جوري هم تحمل اين خونه رو ندارن، چه برسه به وقتي
كه حقيقت ماجرا رو هم بفهمن .
همين كه به در مي رسيم سريع كليد رو از جيبش در مياره. همون جور كه در رو باز مي كنه به حرف زدنش هم ادامه مي ده:
ـ چند روز پيش بيرون كلانتري با برادر اون دختره ي كثافت دعواي بدي كردم .آشغالاي عوضي خواهرام رو به كشتن دادن الان يه چيز هم
طلب كارن!
با باز شدن در دلم آتيش مي گيره. ديگه حرفاي طاهر رو نمي شنوم. فقط و فقط ترنم رو مي بينم كه با صداي بلند مي خنده و توي حياط مسخره
بازي در مياره.
ترنم:
«ـ سروشي مگه روز خواستگاري نگفته بودي غلام مني؟«
«ـ ترنم«.
ترنم:
«ـ چيه؟ مگه دروغ مي گم؟ اومدي به بابام گفتي منو به غلامي بپذيرين، دخترتون رو خوشبخت مي كنم. پس الان بايد اسمتو تغيير بدي و بذاري
غلام«.
» -ترنم مسخره بازي در نيار، كار دارم«.
ترنم:
«ـ اونو كه هميشه داري. هوم، بذار ببينم اين كاغذ پاره ها چي چي هستن كه هي مي خوني«!
» -ترنم دست نزن«.
ـ«...»
» -ترنم«.
ترنم:
«ـ راه نداره موش موشي. اصلا من به اين كاغذ پاره ها حسوديم مي شه تو اينا رو بيشتر از من دوست داري«.
» -ترنم خرابشون كني كشتمت«.
ترنم:
«ـ چشم و دلم روشن. يعني اين كاغذا از من مهم ترن؟! حالا كه اين طور شد حتما يه بلايي سرشون ميارم«.
» -ترنم عصبيم نكن. من كل ديشب رو روي همين به قول تو كاغذ پاره ها كار كردم. خراب بشه كارم در اومده«.
ترنم:
«ـ راه نداره. بدجور هوس كردم كه باهاشون موشك درست كنم«.
» -ترنــم«.
ترنم:
«ـ هوم«.
» -باشه. اصلا مي ذارم واسه ي بعد. خوبه؟«
ترنم:
«ـ قول«.
» -قول ح. الا برشون گردون«.
ترنم:
«ـ قول داديا«.
» -باشه، حالا بيار بده«.
ترنم:
«ـ آخ«...
» -ترنـــم«.
ترنم:
«ـ سروشي از قصد نبود«.
» -ترنم مي كشمت«.
ترنم:
«ـ آقايي ببخشيد. به خدا پام گير كرد«.
» -ترنم سر جات وايستا«.
ترنم:
«ـ آقايي غلط كردم«.
» -بهتره خودت وايستي، اگه خودم بگيرمت بهت رحم نمي كنم«.
طاهر:
«ـ سروش«.
از خاطرات شيرين گذشته بيرون ميام و با گنگي به طاهر نگاه مي كنم. طاهر:...

ادامه دارد...
@fazayeadaby