Get Mystery Box with random crypto!

#سفر_به_دیار_عشق_315 ديوونه مي شم. ـ خدايا دارم ديوونه مي شم | ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

#سفر_به_دیار_عشق_315

ديوونه مي شم.
ـ خدايا دارم ديوونه مي شم.
لباسش رو به بينيم مي چسبونم و چشمام رو مي بندم چند بار نفس عميق مي كشم.
يه بار، دو بار، سه بار ... در عين بي تابي آروم آرومم. اون قدر آروم كه خودم هم باورم نمي شه. عطر تنش رو با تموم وجودم به داخل ريه هام مي كشم .خودش نيست؛ ولي با همه نبودناش احساسش مي كنم. همه جا مي بينمش. صورتش رو، چشماش رو، طرح لباش رو. همه جا صداش رو مي شنوم. حالا حرفاش رو مي فهمم .حالا نوشته هاش رو درك مي كنم. حالا با غصه هاش جون مي دم. حالا با يادش جون مي گيرم. حالايي كه ديگه ديره، ديره براي جبران كردن! براي عاشق شدن .براي عاشق موندن. حتي براي زندگي كردن هم ديگه ديره! نه، من زندگي نمي كنم .
دارم لحظه به لحظه جون مي دم. روزي كه فهميدم همش يه توطئه بود تازه به عمق ماجرا پي بردم.
ـ آخ ترنم. اي كاش بودي! اي كاش نبودم! اي كاش تو بودي و من نبودم! اون كسي كه لايق موندنه، رفته. اون كسي كه حقش رفتنه، موندگار شده و چه سخته اين بودن و چه سخت تره نبودنت.
همون جور كه روي زمين نشستم به چند تا از لباساي ديگه اش چنگ مي زنم و از توي كمد بيرونشون ميارم. همون جور كه لباساش تو چنگم هستن اونا رو به سمت بينيم مي برم. بعد از مدت ها عجيب احساس آرامش مي كنم. همه ي لباساش از عطر تنش لبريز شدن. دارم به مرز جنون مي رسم. لباساش رو با همه ي وجودم در آغوش مي گيرم. يه حس خوبي دارم. باورم نمي شه كه اين قدر آرومم. با همه ي دلتنگي ها دارم از عطر تنش لذت مي برم.
ـ ترنمم، خانمم، دوستت دارم عزيزم.
«ـ با اين كه ازم دوري اما هر وقت دستمو مي ذارم روي قلبم، مي بينم سر جاتي«.
دستم به سمت قلبم مي ره. واسه ي هميشه تو قلبم موندگاري خانمي. واسه ي هميشه ي هميشه.
ـ دارم مي ميرم خانمي. دارم از دوريت مي ميرم. دارم از نبودت مي ميرم. دارم مي ميرم. از مردن باكي ندارم؛ ولي بدبختي اين جاست روزي هزاربار تا مرز مرگ مي رم و دوباره به جاي اولم بر مي گردم. مرگ هم از من فراري شده.
اتاقش بهم آرامش مي ده. به سختي از روي زمين بلند مي شم. همون جور كه لباساش تو مشتم هستن به سمت تختش مي رم .
ـ ترنمم، ترنمم، عشقم، خانمم، بي تو چي كار كنم؟
ـ...
مرگش برام تازگي داره. انگار خبر مرگش همين الان به گوشم رسيده. از وقتي حقيقت رو فهميدم بي قرار بي قرارم، بي قرار رفتن. صداي ترنم تو گوشم مي پيچه:
«ـ من خيلي شبا مرگ خودم رو از خدا خواستم. شايد خدا داره تنبيهم مي كنه«.
ـ بد كردي خانمي، بد كردي. بايد مرگ من رو مي خواستي. با خودت نگفتي يه بار خدا صدات رو مي شنوه و تو رو از من مي گيره؟!
بغض بدي تو گلوم نشسته. چشمام مي سوزن.خانمي خيلي بد مجازاتم كردي، خيلي بد. قرارمون بي وفايي نبود. نبايد مي رفتي.
قطره اشكي از گوشه ي چشمم سرازير مي شه.
ـ هر چند اين بي وفايي حقمه. من زودتر بي وفايي كردم. من زودتر تركت كردم .من زودتر تنهات گذاشتم. حالا بايد تاوان پس بدم. همه ي اين
مجازات ها براي مني كه باورت نكردم كمه! اي كاش بودي ترنم، اي كاش بودي و تا مي تونستي كتكم مي زدي. تا مي تونستي فحشم ميدادي. تا مي تونستي خردم مي كردي. اصلا تا مي تونستي بهم خيانت مي كردي؛ ولي اي كاش بودي ت. حمل اين دنيا بدون تو خيلي سخته!
با صدايي كه به شدت مي لرزه ادامه مي دم:
ـ اين زندگي برام حكم يه كابوس رو داره. كابوسي كه هيچ وقت تمومي نداره .هزار بار چشمامو مي بندم و باز مي كنم تا اين كابوس لعنتي تموم يشه؛ اما باز هم هيچ چيز تموم نمي شه.
دارم ديوونه مي شم خدايا دارم ديوونه مي شم. با حسرت به اتاق ترنم نگاه مي كنم. خوش به حال طاها، خوش به حال طاهر، خوش به حال همه ي كسايي كه هر روز مي تونند بيان و توي اين اتاق نفس بكشن.
روي تختش مي شينم. با دستم بالشتش رو لمس مي كنم .
«ـ اگر مرا قبول نداري بالشتم را گواه بگير.
او حتما شهادت خواهد داد كه جز تو براي كسي نگريستم«.
حتما خيلي روزا همين بالشت شاهد اشك هاي بي امون ترنمم بوده! ترنمي كه من باورش نكردم.
به بالشتش چنگ مي زنم و بغلش مي كنم. هزار بار نفس عميق مي كشم؛ ولي باز هم نفسم برام سنگيني مي كنه. ترنم رو در جاي جاي اتاقش مي بينم و نمي بينم .نبودنش رو دوست ندارم. دوست دارم باشه. مهم نيست خودشه يا رويا، فقط مي خوام باشه. مي دونم آرزوي يه بار ديدنش رو با خودم به گور مي برم. مي دونم كه ديگه زندگي براي من تموم شده. سخته، خيلي سخته بدوني آخر راهي، آخر خط، آخر آخر؛ ولي سخت تر از اون اينه كه بدوني كسي كه باعث شد به بن بست برسي به آخر برسي، به قعر چاه برسي، كسي نيست به جز خودت! سخت تر از همه ي اينا اينه كه بدوني ديگه هيچ راه جبراني نيست. جبراني براي ساختن دوباره ي آرزوها. آرزها و روياهايي كه خودت نابودشون كردي.
همون جور كه بالشتش توي بغلمه به پهلو رو تخت دراز مي كشم...

ادامه دارد..
@fazayeadaby