Get Mystery Box with random crypto!

#سفر_به_دیار_عشق_324 سروش، مادر كجايي؟ سروشم تو رو خدا جواب | ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

#سفر_به_دیار_عشق_324

سروش، مادر كجايي؟ سروشم تو رو خدا جواب بده.
ـ...
مامان:
ـ آخه چرا جواب نمي دي؟ الو، الو، سروش، چرا با من اين كار رو مي كني پسرم؟ من تحمل اين همه درد و رنج رو ندارم. تو رو خدا باهام اين كار
رو نكن.
از اين كه جواب دادم پشيمونم. دلم از صداي پر از بغضش بيشتر مي گيره. آهي مي كشم و با صدايي گرفته مي گم:
ـ سلام مامان.
از همين جا هم صداي نفس عميقي رو كه از سر آسودگي مي كشه مي شنوم. مامان:
ـ واي سروش تو كه من رو كشتي. آخه كجايي ؟ حالت خوبه؟
ـ خوبم مادر من، خوبم. كجا رو دارم برم؟ طبق معمول شركتم.
با بغض مي گه:
ـ نمي خواي يه سر به مادرت بزني؟
ـ ميام مامان، ميام؛ ولي الان نه.
مكثي مي كنه و بعد از چند لحظه سكوت مي گه:
ـ چيزي نمي خواي بگي؟
آهي مي كشم و مي گم:
ـ خيلي كار دارم.
معلومه داره همه ي سعيش رو مي كنه كه نزنه زير گريه. به زحمت مي گه:
ـ سروش.
ـ جونم مامان، چيه؟
مامان:
ـ منو ببخش.
ـ مگه چي كار كردي مامان؟ تو كه اشتباهي نكردي.
مامان:
ـ پدرت همه چيز رو برام تعريف كرد.
لبخند تلخي رو لبم مي شينه.
ـ شما كه مقصر نبودي مادر من. اشتباه رو من كردم مامان:
ـ نه سروش، مي ديدم هنوز ترنم رو دوست داري. همه مون مي دونستيم؛ ولي به خاطر اين كه ترنم رو فراموش كني راه به راه دختراي رنگا
وارنگ بهت معرفي مي كردم.
با تموم شدن حرفش ديگه طاقت نمياره و مي زنه زير گريه. با صداي گرفته اي مي گم:
ـ بي خودي خودت رو اذيت نكن مادر من. حرص بي خود نزن. اگه من نمي خواستم هيچ كدوم از اين اتفاقا نميفتاد. شماها من رو مجبور به كاري
نكرده بودين.
مامان:
ـ ولي...
ـ تمومش كن مامان، خواهش مي كنم.
آهي مي كشه. مامان:
ـ طفلكي ترنم، خيلي عذاب كشيد!
به ميز ترنم چشم مي دوزم. اگه مي دونستم رفتنيه بيشتر قدر لحظه هاي با هم بودن رو مي دونستم. با لحن شرمنده اي مي گه:
ـ همه مون بهش بد كرديم. حق با سها بود. اي كاش حرفش رو باور مي كرديم.
ياد گذشته ميفتم .
سها:
«ـ داداش تو رو خدا زود قضاوت نكن.
» -سها تو كاري كه بهت مربوط نيست دخالت نكن«.
سها :
«ـ داداش ترنم دوست منه. من مي شناسمش. اون هيچ وقت نمي تونه به سياوش چشم داشته باشه«.
» -تو هيچي نمي دوني؟«
سها:
«ـ نه داداش، تو هيچي رو نمي دوني. ترنم همه چيز رو برام تعريف كرده. من هم اول همين فكرا رو مي كردم. حتي باهاش برخورد بدي هم
داشتم؛ ولي وقتي با خودم نشستم و فكر كردم ديدم حق با ترنمه«.
» -پس بگو، پرِت كرده«!
سها:
«ـ داداش«.
» -سها داري خستم مي كني. كاري نكن روت دست بلند كنم«....

ادامه دارد...
@fazayeadaby