Get Mystery Box with random crypto!

'انسان معنوی چه در جهت خود و چه در جهت دیگران، در پی حل این مس | فكرانه

"انسان معنوی چه در جهت خود و چه در جهت دیگران، در پی حل این مسئله است که چه کنم تا درد و رنج انسانها و از جمله درد و رنج خود را کاهش دهم. "

مصطفی ملکیان

بودا می گوید: فرض کنید با دوست خود در کوچه قدم می زنید که ناگهان تیری از جایی پرتاب می شود و به دوست شما برخورد می کند. به دو نحو می توانید نسبت به این حادثه واکنش نشان دهید: یکی اینکه بگوئید، مردم جمع شوید و مطالعه و تحقیق کنید که جنس این تیر چیست؟ طول آن چقدر است؟ مرد آن را پرتاب کرده است یا زن؟ از سر دشمنی پرتاب شده است؟ یا از سر خطا؟ از این پنجره پرتاب شده است؟ یا از آن پنجره؟ چه کارخانه ای آن را ساخته است؟و...

واکنش دیگر آن است که بگویید، مردم جمع شوید کاری کنیم این تیر موجب مرگ این فرد نشود. واکنش و طرز تلقی اول، طرز تلقی ای است که به تعبیر بودا، فیلسوفان غیرمعنوی دنبال می کنند. دغدغه آنها فقط این است که جنس تیر را بشناسند و بفهمند کسی که آن را پرتاب کرده، مرد بوده یا زن و ...

لذا از نظر بودا همه حرفهایی که فیلسوفان غیر معنوی می زنند از همین مقوله است. مثلا می گویند ماهیت زمان چیست؟ ماهیت مکان چیست؟ عالم متناهی است یا نا متناهی؟ و... اینها از مقوله طرز تلقی اول است، اما هیچ کس نگفته است اینکه عالم متناهی باشد یا نا متناهی، چه تاثیری در درد و رنج ما دارد. چه کنیم و چه چیزهایی را بدانیم که اگر آنها را ندانیم، نمی توانیم درد و رنجمان را کاهش دهیم؟ از این نظر می گفت، من (بودا) آمده ام تا این طرز تلقی را آموزش دهم. نه می دانم ماهیت زمان چیست، نه می دانم ماهیت مکان چیست؟ و نه می دانم عالم متناهی است یا نامتناهی، اما آمده ام در راههایی که برای کاستن درد و رنج آدمیان وجود دارد، کندوکاو کنم. آدمی باید بفهمد چه چیزهایی موجب کاهش درد و رنجش می شود و چه چیزهایی احیانا موجب زایل شدن درد و رنجش به تمامه می شود.

مولانا در مثنوی معنوی می گوید، شخصی گردنش را بر جوی آبی دراز کرد تا آب بنوشد. شخص دیگری رد می شد، دید گردن کشیده ای هست، پسگردنیِ محکمی به آن کوبید. کسی که پسگردنی را خورده بود بلند شد و شروع به داد و فریاد کرد. شخصی که آن پسگردنی را زده بود گفت، هر چه بگویی حق با توست. پیش قاضی می آیم و اگر هم محکوم شدم جریمه آن را می پردازم اما یک سوال دارم و آن اینکه این صدای پسگردنی از گردن تو بود یا از دست من؟ فردی که پسگردنی خورده بود گفت: از سوالت معلوم می شود که درد نداری. آدمی که درد ندارد این سوال را مطرح می کند. آدمی که درد دارد چه کار دارد که این صدا کجا بود. او دنبال راهی است تا دردش کاهش یابد.

در واقع انسانهای معنوی به همه سوالهایی که ما انسانهای معمولی زندگی مان را صرف آنها می کنیم، به چشم سوالهایی نگاه می کنند که از مقوله سوالهایی از این دست هستند که این صدا از گردن بلند شده است یا از دست؟ این نگرش در کاهش درد و رنج هیچ تاثیری ندارد. انسان معنوی چه در جهت خود و چه در جهت دیگران، در پی حل این مسئله است که چه کنم تا درد و رنج انسانها و از جمله درد و رنج خود را کاهش دهم. "چه کنم؟"، با "برای کاهش درد و رنج چه کنم؟" فرق می کند. دومی تعبیر بوداست.

یک انسان معنوی زندگی اصیل دارد نه زندگی عاریتی. زندگی اصیل زندگی ای بر اساس فهم و دریافتهای خود است، نه بر اساس هیچ چیز دیگری. اگر بتوانید زندگی ای داشته باشید که در آن هر حرکت و سَکَنَت، سکوت و سخن، شادی و اندوه شما بر اساس فهم و دریافتهای خودتان باشد، زندگی تان اصیل است؛ زندگی ای است که از اصالت برخوردار است و عاریتی نیست. زندگی ما انسانها عاریتی است. از قدیم الایام متفکران ابعاد مختلفی در این زندگی عاریتی تشخیص داده اند.


سخنرانی " اصلاح فرد و سازی جامعه "

دکتر مهدی کهروبی

@fekraane