موسی غنینژاد: خیر! بخش خصوصی واقعی زمانی به وجود میآید که ش | موسی غنینژاد
موسی غنینژاد: خیر! بخش خصوصی واقعی زمانی به وجود میآید که شما حکومت قانون به معنای واقعی داشته باشید. سیطره دولت بر نهاد بازار و تشکلهای وابسته به آن، در واقع، نقض حق مالکیت و نفی حکومت قانون است. در چنین شرایطی بازار نمیتواند نقش اصلی خود را به عنوان مهمترین نهاد بخش خصوصی و جامعه مدنی ایفا کند. در اروپا هم اینگونه بوده است. یعنی بازار در آنجا نیز زمانی تبدیل به بخش خصوصی و در سطحی کلانتر رکن اصلی جامعه مدنی میشود که تحولات گستردهای در ساختار سیاسی به وجود میآید. در ایران به دلیل گرایش تمرکزگرایانه حکومت و مبنا قرار گرفتن ایدئولوژی ناسیونالیستی، بازار تنها زمانی میتوانست دوام بیاورد که با اقتصاد دولتی کنار بیاید. رضاشاه نه تنها بازار را تبدیل به زائدهای از اقتصاد دولتی کرد، بلکه تلاش داشت با مالکان نیز همین معامله را بکند.
· بنابر دلیل تاریخی که ذکر کردید، اصولا تاسیس لیبرالیسم در ایران منتفی نیست؟
موسی غنینژاد: خیر!
· وقتی شما میفرمائید تشکیل بازار رقابتی ممکن نبوده است…
موسی غنینژاد: حرف من این است که در شرایطی که اقتصاد دولتی با تکیه بر ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی حاکم است بازار طبیعتا به زائدهای از دولت تبدیل میشود و بازار رقابتی شکل نمیگیرد. اما این سرنوشت محتوم ما نیست که تا ابد در چنبره این ایدئولوژیها گرفتار بمانیم. اتفاقا برای چارهجویی این مشکل ابتدا باید دقیقا بدانیم که در گذشته چگونه این گرفتاریها برایمان پیش آمده است. به نظر من گرهگاه اصلی شهریور ۱۳۲۰ است. از این زمان به بعد فاجعه اصلی شروع میشود و ایدئولوژیهای سوسیالیستی، با هماهنگی کامل با ناسیونالیسم رمانتیک، از لحاظ ذهنی غلبه پیدا میکنند. جالب است بدانیم که حزب توده همچنان که از عنوان آن بر میآید در درجه اول با تکیه بر ایدئولوژی ناسیونالیستی و در ادامه سنت مشروطهخواهی تشکیل شد، اما به تدریج به سمتی رفت که اندیشههای آزادیخواهانه را کاملا کنار گذاشت و اجنبی ستیزی را تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم به شعار غالب حزب تبدیل کرد. فضای فکری دهه ۱۳۲۰ به سمتی رفت که کسی جرات سخن گفتن از لیبرالیسم، تجارت آزاد یا به اصطلاح سرمایهداری را پیدا نمیکرد. وقتی صادق هدایت سمپات حزب توده میشود، تکلیف بقیه روشن است. فضا فکری دهه ۱۳۲۰ به گونهای بود که اگر کسی جرات میکرد فرضا بگوید ایران تجهیزات و تکنولوژی لازم برای استخراج نفت را ندارد (رزم آرا)، به عنوان مزدور بیگانگان ترور میشد و از هیچ روشنفکر و نخبه سیاسی نه تنها هیچ صدای اعتراضی بلند نمیشد بلکه این کار را تایید هم میکردند. از شهریور ۲۰ به این سمت اندیشههای سوسیالیستی بر افکار عمومی اغلب تحصیلکردگان کشور غالب میشود و کار به جایی میرسد که حکومت و در راس آن محمدرضا شاه نیز گرایشاتی به این اندیشهها پیدا میکند.
سید جواد طباطبایی: البته این مسئله عجیب هم نیست. چرا که سوسیالیسم با عقبماندگی فکری و تاریخی ما بسیار سازگار است. اینکه هگل در درسهای تاریخ فلسفه خود میگوید سوسیالیسم برازنده مردمان عقبمانده است، جمله حیرتآوری است که اینجا معنی پیدا میکند.
· اما به نظر میرسد در مورد امکان و یا امتناع تاسیس لیبرالیسم در ایران هنوز هم میتوان سخن گفت. به نظر شما آیا بخش خصوصی و جامعه مدنی در ایران نتوانسته است شکل بگیرد؟
سید جواد طباطبایی: بله. حرفهای عامه پسند در این باره بسیار گفته میشود. ایران صد و پنجاه سال است که در پی حکومت قانون است و بسط این فکر در ایران به معنای این است که نطفه جامعه مدنی ـ که در این مورد هم باب معجزه بسته است ـ بسته شده بود و در صد و پنجاه سال گذشته هم همان جامعه مدنی تناوردهتر شده است. این جامعه مدنی که من میگویم اندک تفاوتی با تداول ایدئولوژیک آن دارد. میدانید که شعار انتخاباتی رئیس جمهور اسبق این بود که میخواهد در ایران جامعه مدنی ایجاد کند. این شعار را اهل سیاست ایدئولوژیک و فعالان سیاسی مطرح کرده بودند و سیاسی بود. او را جامعه مدنی بر سر کار آورده بود و چون ماهی در آب تصوری از آب نداشت. جامعه مدنی ایجاد شدنی نیست، در مرحلهای از بسط دولت جدید ایجاد میشود و تناورده میشود و مخالفان آن نیز نمیتوانند جلوی تناورده شدن آن را بگیرند. آنان نیز مانند ماهی در آب جامعه مدنی شناورند و نمیدانند. این تقدیر تحول نظامهای سیاسی دوران جدید است. به نظر من مخالفان و موافقان جامعه مدنی به یک اندازه ـ چون سیاستزدگی را جانشین علم به سیاست میکنند ـ اصل مطلب را درست نمیفهمند.