-من: آقا میشه رادیو رو خاموش کنید؟ - راننده اسنپ: بله، بذار دن | یادداشتهای یک روانپزشک
-من: آقا میشه رادیو رو خاموش کنید؟ - راننده اسنپ: بله، بذار دنده رو عوض کنم، تا بعدش برم سراغ رادیو! راننده دنده را عوض کرد و رادیو را خاموش کرد و شروع کرد به حرف زدن. البته نه از این حرف زدنها. من مونده بودم کی وقت میکنه نفس بکشه! شروع کرد پشت هم حرف زدن. از "لا اکراه فی الدین" شروع کرد و رفت سراغ تاریخ جنگ صفین و بعد اشاره به اینکه قاتل حضرت علی، ابن ملجم مرادی حافظ قرآن بوده و بعد رسید به تاثیر صفویه در شیعه و بعد رسید به اینکه مهمترین مساله در دین حقالناس است. بعد گفت: "مردم فکر میکنن حقالناس فقط پوله! حق الناس که فقط پول نیست. همین که من با شما دارم حرف میزنم که وقت بهتر بگذره، یعنی حقالناس. خوب بود اخم میکردم و به شما میگفتم چرا لوکیشن رو دقیق نزدی و ازین حرفها؟! حق الناس یعنی من الان با شما خوش اخلاقم. غیر از اینه آقا؟" - من: [در حالی که به خودم فحش میدادم که چرا گفتم رادیو را خاموش کنه]: نه درست میگید. همین طوره. @hafezbajoghli