این همان نوع زبانی است که تقریبا درکش میکنم، این همان نوع مفا | یادداشتهای یک روانپزشک
این همان نوع زبانی است که تقریبا درکش میکنم، این همان نوع مفاهیم واضح و سادهای است که مرا در بنا کردن آن قادر میسازد، غذای روحی دیگری نمیخواهم. یک شلغم، کمابیش میدانم که شلغم چه شکلی است، یک هویج را هم، به ویژه نوع زردش، یا قرمزش را. به نظر میرسد که در لحظاتی خاص جزئیاتی ظریف را در مییابم که بد را از بدتر جدا میسازد. و اگر همیشه نیروی کامل دیروز و امروز را احساس نمیکنم، از رضایتی که در راه یافتن به جان کلام احساس میکنم چیز بسیار زیادی نمیکاهد. درباره ی سالادش، مثلا، هرگز چیزی جز تحسين نشنیدهام. بله، برایش مظهریک سرمایهی کوچک و قابل توجهام... (ننامیدنی، بکت، نوید) پ.ن: اندیشمند واقعی، کسی که در هر چیزی دنبال کشفیات جدید است، با همان دقتی به شلغم و سس سالاد دقت میکند، که به فلسفهی شوپنهاور. در این میانه هیچ ابژهی "ارزشمند" یا "بیارزش" نداریم. ترکیب سس سالاد همانقدر جدی است، که آنالیز آماری یک کارآزمایی بالینی. @hafezbajoghli