جود گفت: «یه بابایی تو مک آلیستر هست، حبس ابدی. تمام مدت مشغول | یادداشتهای یک روانپزشک
جود گفت: «یه بابایی تو مک آلیستر هست، حبس ابدی. تمام مدت مشغول کتاب خوندنه. منشی رییس زندونه، براش نامه و از این قبیل چیزا مینویسه. این بابا تا دلت بخواد باهوشه، کتابای حقوق میخونه و یه عالمه چیز دیگه. خب، من یه بار باهاش حرف زدم، چون یارو اهل کتاب خوندنه دیگه. خودش میگفت، کتاب خوندن هیچ فایدهای نداره. میگفت تا حالا همه چیزو راجع به زندونا خونده، چه زندونای حالا و چه زندونای قدیم؛ میگفت حالا چیزا کمتر با عقلش جور درمیآد تا اون موقعی که هنوز دست به کتاب نزده بود. میگفت رسم روزگار از قدیم همین بوده و تا ابدم همینه و هیشکی نه میتونه متوقفش کنه و نه اون قدر ازش سردربیاره که بتونه عوضش کنه. می گفت محض رضای خدا دربارهی رسم روزگار کتاب نخونید، چون هرچی بیشتر بخونید، بیشتر گیج میشید و کمتر برای کسایی که تو دم و دستگاه حکومت و دولت کار میکنن، احترام قایل میشید.» مولی گفت: «من همین جوریش هم قد یه ارزن براشون احترام قایل نیستم...» (خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری) @hafezbajoghli