شاید بتونیم از نو شروع کنیم؛ تو سرزمین جدید و غنی؛ تو کالیفرنی | یادداشتهای یک روانپزشک
شاید بتونیم از نو شروع کنیم؛ تو سرزمین جدید و غنی؛ تو کالیفرنیا، اونجایی که درختا میوه میدن. از نو شروع میکنیم.- اما تو نمیتونی از نو شروع کنی. تنها یه بچه میتونه از نو شروع کنه. من و تو هرچی که هستیم، همینه. ما یه خشم لحظهای و هزار هزار تصویر هستیم. ما این زمینا... این زمینای سرخ هستیم؛ ما سالهای سیلاب، سالهای شن روان و سالهای خشک سالی هستیم. ما نمیتونیم از نو شروع کنیم. رنج و تلخی ای که به اون آشغال خر فروختیم، مال اون شد؛ اما هنوز مال خودمون هم هست و ما همون لحظهای هستیم که زمین دارها بهمون گفتن که باید بریم و همون لحظهای که تراکتور، خونمونو کوبید. ما همین چیزا هستیم، تا وقتی که بمیریم. تو کالیفرنیا یا هر جای دیگه... هر کدوممون یه طباله که یه رژه از درد و رنجو رهبری می کنه.... (خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری) @hafezbajoghli