Get Mystery Box with random crypto!

باشه بابا! برشون دار! زود برشون دار حضرت آقا! داری دختربچه‌ای | یادداشت‌های یک روانپزشک

باشه بابا! برشون دار! زود برشون دار حضرت آقا! داری دختربچه‌ای رو می خری که موهای این اسبارو می‌بافت؛ روبان سرخودشو باز می‌کرد تا ازش پاپیون درست کنه، همون که اون گوشه وایستاده، سرشو کج کرده و لپشو به پوزه‌ی نرم اسبا می‌ماله. تو داری سال‌ها کار و زحمت و رنج و مشقت زیر تیغ آفتابو می‌خری؛ تو غصه‌ای رو می‌خری که زبون بسته است؛ اما خوب نگاهش کن حضرت آقا. یه جایزه‌ی ویژه هم هست که همراه این تل آشغال و اون دوتا اسب کهر تقدیم حضورت می‌شه و خیلی هم قشنگه - یه بسته درد و رنج و اوقات تلخی که عاقبت یه روزی، تو خونت رشد کنه و گل بده. ما می‌تونستیم زندگیتونو نجات بدیم؛ اما شماها مارو از ریشه زدید، خیلی زود ریشه‌ی شما رو هم می‌زنن و اون وقت دیگه ما نیستیم که به فریادتون برسیم. و مرد مستأجر به مزرعه بازگشت، پای پیاده، دست ها در جیب و کلاه روی صورت. بعضی از آن‌ها سر راه مشروبی خریدند و بالا انداختند تا شاید جای زخم شان سر شود؛ اما پس از نوشیدن، نه خندیدند و نه رقصیدند. حتا آواز نخواندند و گیتار به دست نگرفتند. پای پیاده به کشتزارهای خود بازگشتند، دستها در جيب، سرها به زیر انداخته و کفش ها خاک قرمز را به هوا پرتاب می کرد...
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli