Get Mystery Box with random crypto!

فکر می‌کنی بشه این سگ چینی رو با خودمون ببریم؟ عمه سیدی از باز | یادداشت‌های یک روانپزشک

فکر می‌کنی بشه این سگ چینی رو با خودمون ببریم؟ عمه سیدی از بازار سنت لویس خریده بودش. ببین؟ روش هم نوشته. نه، فکر نکنم. این نامه رو هم برادرم درست روز قبل از مردنش نوشت. اینم یک کلاهه، مال اون قدیما. این پرها... هیچ وقت به کارم نیومدن. نه، جا نداریم. - چه طور می‌تونیم بدون اسباب و وسایلمون زندگی کنیم؟ چه طور می‌تونیم بدون داشتن گذشته‌مون خودمونو بشناسیم؟
- نه، ولشون کن. بسوزونشون. آن‌ها نشستند، به اسباب و زار و زندگی‌شان نگاه کردند و نقش‌شان را در خاطره‌شان سوزاندند. چه طور می‌شود جایی زندگی کرد که ندانی بیرون در، زمین و طبیعت به چه شکل است؟ چه طور می‌شود نیمه‌های شب از خواب برخاست... و فهمید که درخت بید مجنون دیگر آن جا نیست؟ آیا می‌توانی بدون درخت بید مجنون زندگی کنی؟ خب، نه، معلوم است که نمی‌شود. درخت بید مجنون، خود توست....
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: این پست را اونایی خوب می‌فهمن که کل زندگی‌شون، خاطرات‌شون، گذشته‌شون و همه‌ی هویت‌شون را چپوندن توی دو تا چمدون و جلای وطن کردن. وای به حال نسلی که رفتنش درد باشد و ماندنش درد! یکی از دیگری دردناک‌تر.
@hafezbajoghli