Get Mystery Box with random crypto!

ناگهان اضطراب به جان همه افتاد. - باید هرچه زودتر راه بیفتیم. | یادداشت‌های یک روانپزشک

ناگهان اضطراب به جان همه افتاد. - باید هرچه زودتر راه بیفتیم. نمی‌تونیم صبر کنیم. نمی‌تونیم صبر کنیم. تمام اثاثیه را توی حیاط جمع کرده و آتش زدند. در آن جا ایستادند و سوختن آن‌ها را تماشا کردند و بعد، دیوانه وار ماشین‌ها را بار زده، به راه افتادند و در میان گرد و غبار جاده پیش رفتند. پس از رفتن ماشین‌های بارخورده، برای مدتی مدید، غبار به شکل شناور در هوا باقی ماند.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: توصیه‌ی من به اون‌هایی که می‌خوان مهاجرت کنن اینه که از همون اول که تصمیم به مهاجرت گرفتید شروع کنید اشیایی که به شکلی براتون خاطره دارن یا مهم هستن را یواش یواش بسوزونید! همه‌ی اینا توی دو تا چمدون جا نمی‌شن! وقتی دارید چمدون می‌بندید به اندازه‌ی کافی موضوع برای غصه‌خوردن دارید. بهتره سوزوندنی‌ها را زودتر سوزونده باشید.
@hafezbajoghli