Get Mystery Box with random crypto!

روزگاري روان به خواری در تن می‌نگریست و در آن روزگار این خوار | یادداشت‌های یک روانپزشک

روزگاري روان به خواری در تن می‌نگریست و در آن روزگار این خوار داشتن والاترین کار بود. روان تن را رنجور و تکیده و گرسنگی کشیده می‌خواست و این‌سان در اندیشه‌ی گریز از تن و زمین بود. وه که این روان خود هنوز چه رنجور و تکیده و گرسنگی کشیده بود! و شهوت این روان بی رحمی با خویش بود. اما شما، برادرانم، نیز با من بگویید که تن‌تان از روان تان چه حکایت می‌کند؟
آیا روانتان چيزي جز مسکینی است و پلشتی و آسودگی نکبت بار؟ به راستی، انسان روديست آلوده. دریا باید بود تا رودی آلوده را پذیرا شد و ناپاکی نپذیرفت. هان! به شما ابرانسان را می‌آموزانم: اوست این دریا. در اوست که خواری بزرگ‌تان فرو تواند نشست.
(چنین گفت زرتشت، نیچه، آشوری)
پ.ن: مولانا صراحتا میگه اگه می‌خواهید روان سالمی داشته باشید، بدنتون باید خراب بشه!
صحت این حس بجویید از طبیب/ صحت آن حس بجویید از حبیب/ صحت این حس ز معموری تن/ صحت آن حس ز تخریب بدن

اگه فیلسوف‌هایی نظیر نیچه در تاریخ نمی‌بودن و بشر می‌خواست به نادیده‌گرفتن زمین و مادیات ادامه بده و فقط در عرش اعلا سیر و سلوک کنه و زمین و هر چه زمینی هست را خوار کنه ما هنوز باید با شتر مسافرت می‌‌کردیم. تعارف نداریم. تفکر مولانایی با ذات تفکر علمی در تناقضه. من عاشق مولانا هستم. از شور اشعارش خیلی زیاد لذت می‌برم ولی در عین حال می‌دونم که غالب شدن این شیوه‌ی نگاه عرفانی به جهان چه آسیب‌هایی داشته و داره و متاسفانه خواهد داشت.
@hafezbajoghli