غایت آن چه حس در مییابد و آن چه جان میشناسد هرگز نه در خود آ | یادداشتهای یک روانپزشک
غایت آن چه حس در مییابد و آن چه جان میشناسد هرگز نه در خود آن است. اما حس و جان می خواهند تو را بر آن دارند که آنان غایت همه چیزند: تا بدین پایه خودپسندند. حس و جان افزارند و بازیچه: در پس آنان "خود" جای دارد. "خود" با چشمان حواس میجوید و با گوشهای جان میشنود. "خود" همواره شنواست و جویا: میسنجد، چیره میشود. فتح میکند، ویران میکند. او فرمان میراند و بر "من" نيز فرمان رواست. برادر، در پس اندیشهها و احساسهایت فرمانروایی قدرتمند ایستاده است، دانایی ناشناس، که نام اش "خود" است. (چنین گفت زرتشت، نیچه، آشوری) پ.ن: من اگه به جای فروید بودم و ایدهی "نهاد" "خود" و "فراخود" یا id, ego, and superego را از نیچه دزدیده بودم یه اشارهای به اسم نیچه میکردم. @hafezbajoghli