Get Mystery Box with random crypto!

[این مطلب موجز را درباره‌ی «زندگی پس از زندگی» نوشته‌ام. اما ا | هم‌پیشانی

[این مطلب موجز را درباره‌ی «زندگی پس از زندگی» نوشته‌ام. اما اسفند ۹۸ مطلب مفصلی با همین مضمون درباره‌ی برداشت‌های الاهیاتی از ناتوانی اولیه‌ی علم در برابر کرونا نوشتم که همین مدعا را با جزییات بیش‌تری در آن ذکر کرده بودم. اگر خواستید، آن مطلب را از این لینک بخوانید.]

.


توفیق رسانه چیست؟ این‌که وادارم کند به آن واکنش نشان بدهم. با این معیار، «زندگی پس از زندگی» موفق است. اما در عصر مدرن، توفیق رسانه‌‌ای ملازمه‌ای با حقیقت ندارد. مثال عینی‌ش؟ همین برنامه.

شاید گمان شود معضل این برنامه یک مسئله‌ی معرفت‌شناختی‌ست: «آیا فلان تجربه مؤید بهمان باورست؟» ولی معتقدم اشکال اساسی برنامه این است: برای تقویتِ گفتمانِ خود به میزانسنِ علمی می‌چسبد اما مختصات‌ش را رعایت نمی‌کند.

اجمالاً برخی از مؤیدات‌م برای توسل به میزانسن علمی: ۱) برنامه خود را «پژوهش» می‌داند و از واژگان مرتبط بهره می‌گیرد؛ ۲) گاهی با دانش‌مندان مخاطبه می‌کند؛ ۳) عباس موزون بارها تصریح می‌کند که برخی مواردِ «تجربه‌ی نزدیک به مرگ» را پرسشِ نفس‌گیری می‌داند که دانش‌مندان از تبیین آن عاجزند.

اما برنامه با وجودِ تظاهر به میزانسنِ علمی، به مختصات آن پایبند نیست. التفات به شأن علم در عصرِ مدرن به ما می‌گوید که اجمالاً دانش‌مندِ مدرنْ پژوهش‌گرست (برخلافِ عالِمِ سنتی که حکیمِ جامع‌المعارف بود). پژوهش‌ یعنی مواجهه‌ی ذهنیت علمی با مسئله‌ای حل‌ناشده که علی‌التعریف باید از پسِ حل آن بربیاید. پژوهش‌گر سربازی‌ست که هم‌واره لبِ مرز می‌جنگد و موطن خود را می‌گستراند. پس، علم مدرن اساساً با مسئله‌ی حل‌ناشده پیوند خورده. مسئله‌ی حل‌ناشده نه بحرانِ علم که موتور محرکه‌ی آن است.

با این حساب، پژوهش‌گرِ علم آن موارد نفس‌گیر را مسئله‌های حل‌ناشده‌ای‌ می‌داند که البته باید برای حل‌شان کوشید. هم‌اکنون راه‌حل و ایده‌ای برای حل آن نداریم؟ مشکلی نیست. پیش می‌رویم؛ شاید دهه‌ها بعد راهی برای آن بیابیم. دقت کنیم: درکِ درستِ شأن علم مدرن ما را به این التفات می‌رساند که پاسخ میزانسنِ علمی به آن پرسش همین است.

اما «زندگی پس از زندگی» مایل است این‌جا بدونِ تعهد به میزانسن علمی، معتقد شود که علم به بحران رسیده و ناگزیر باید به امری غیرمادی متمسک شد. دین‌داران در این لحظه خوش‌حال می‌شوند اما درست مثل لحظه‌ی شعف‌شان از ضعف علم در برابر کرونا، این‌جا هم بر نقاط مرزیِ علم شرط می‌بندند و خدای رخنه‌پوش را وارد صحنه می‌کنند. اما کسی که شأن علم و پژوهش را فهمیده می‌داند که چه دام عظیمی برای خدا و چه مغاک سهم‌گینی برای باورِ دینی است.

علم اما بدون بحران نیست. بحران علم همانا برپایی عصرِ درون‌ماندگار و زدودنِ معنا از عالَم و در نهایت، رساندن انسان به لبه‌ی پوچی‌ست. آسودگی سخن‌گفتن از مزخرفات را کنار بگذاریم و سختیِ جان‌کاه اندیشیدن به مغاکِ معنا را به جان بخریم و از بحران علم حرف بزنیم.