Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
0
3 stars
0
2 stars
1
1 stars
1
آخرین پیام ها 141
2021-05-12 10:02:08
این سنگ در فلاخن و معلول روی ویلچر،که شهید شد، نشانی تاریخی از بی عرضگی و ذلالت مسلمانان است،این سنگ از بی غیرتی مسلمانان است، این سنگ خواب طولانی انسان و انسانیت است،ولله اگر حاکمان مسلمان از شرم این سنگ بیفتند و بمیرند هیچ مساله تعجب آوری نیست. شرم بر شما حاکمانی که نام مسلمان بر خود گذاشته اید و در کاخ ها نشسته اید و به لهو و لعب مشغولید و فرد مسلمانی در زیر بیرق ظلم است، شرم بر شما.
معلمم در سيزده سالگى، سؤالى پرسيد و گفته انتظار ندارم بتوانی به سؤال من پاسخ دهی. اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانی پاسخى براى آن بيابی، در اين صورت، حتم بدان که زندگی را ضايع کردهای. به خاطر چه چیزی بايد از شما ياد كنند؟
یا معشر العرب، یا معشرالانصار. يا معشرَ مَن أسلَمَ بلِسانِهِ و لَم يُسلِمْ بقلبِهِ.
ای گروه عرب ،ای گروه یاری کنندگان، ای گروهی که فقط به زبان مسلمان شده اید و به قلب نه. فلسطین دیشب در خون خود خوابیده بود. کجا هستند پادشاهان بی عرضه عرب؟ ای ملتهای عرب،شما به فریاد فلسطین برسید. عصبیت و شرف و خون و برادری عربی شما کجاست؟ تف بر سکوت کنندگان،تف بر آنها که چشمهایشان را بسته اند. تاریخ در آینده به تلخی و زبونی و بدنامی از شما یاد خواهد کرد. تاریخ خواهد گفت که فلسطین در یک سو زیر آتش می سوخت و خاکستر می شد و برادرانش در سوی دیگر فقط نظاره می کردند. سرنوشت امروز فلسطین سرنوشت همه شماست اگر سکوت کنید. یا معشرالعرب و المسلمین و المومنین،به فریاد فلسطین برسید.
این فریاد، فریاد مظلومیت است، فریاد همه دختران دنیاست از ابتدای تاریخ تا امروز،این فریاد دختران قربانی معابد خدایان بین النهرین است، این فریاد دختران قربانی شده در پای خدایان مستقر در زیگوراتهای مایاها و آزتک هاست،این فریاد دختران زنده به گور شده عصر جاهلیت شبه جزیره است،این فریاد مظلومیت دختران به بند کشیده شده در کشتی های استعماری حمل بردگان آفریقا به امریکاست، این فریاد دخترانی است که به خواستگاران بزرگتر از خود ازدواج که نه بلکه فروخته شدن، این فریاد دختران افغان است بر سر جهل بر سر تند روی، بر سر کج فهمی، این فریاد دختران همه نسلهاست،این فریاد خداست.
2021-05-11 13:37:06 شهید باکری، شهرداری که رفتگر شد.
اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار ارومیه،در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. زن رفتگر محله، مریض شده بود،بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری،نفر جایگزین نداریم،رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک در چشمم حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد.ازمن خواهش کرد که هرچه سریعتر بروم تا دیگران متوجه نشوند،رفتگر آن روز محله ما،شهردار ارومیه بود.
کاش یک رفتگری می آمد برخی مدیران بی لیاقت این مملکت را جارو می زد،می انداخت داخل سطل زباله.