هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماست مالی کردند. قدمت ریشۀ تاریخی این اصطلاح تقریبا هشتاد سال است، و ماجرای این ماست مالی مدت ها موضوع اصلی شوخی های محافل و مجالس بود.
وقتی گالیله بر خلاف عقیده اش مجبور شد بگوید خورشید دور زمین می چرخد،و زمین ثابت است،آنچه برای پیروانش مانده بود ناامیدی بود، و سرشکستگی،یکی از شاگردانش بیرون از دادگاه فریاد زد: بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد،و برتولت برشت فیلسوف آلمانی از قول گالیله چه زیبا میگوید: بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد.
خطبه187 از نهج البلاغه گفتاری غنی و گران سنگ از حضرت علی (ع) است که 1400سال قبل رویدادهای زمان امروز در آن بیان شده است:
پدر و مادرم فداى كسانى باد كه در آسمان مشهورند و در زمين مجهول. چشم به راه حوادث آينده باشيد. حوادثى، چون پشت كردن كارهايتان و گسستن پيوندهايتان و روى كار آوردن خردسالان و كهترانتان. در آن هنگام، زخم شمشير آسانتر است از به دست آوردن يك درهم از راه حلال. در آن هنگام آنكه چيزى مى ستاند، پاداشش از آنكه چيزى عطا مى كند، بيشتر است.در آن هنگام، مستی شما از شراب نيست بلکه از نعمت است و لذت جويى است. سوگند مى خوريد نه از روى ناچارى و ضرورت، دروغ مى گوييد، بى آنكه به تنگنا افتاده باشيد.در آن هنگام بلا شما را مى آزارد، آن گونه كه پالان،كوهان شتر را مى آزارد. چه دراز است رنج و محنت شما و چه دور است آستان اميد شما.
شاید منظور از کودکان و کهتران یعنی افرادی نالایق که شعورشان اندازه کودکان هم نیست.
2022-06-21 17:55:45 وقتی هویدا،گرانفروشان را به اعدام تهدید کرد.
یک روزی ساعت ۷ صبح بود آقای هوشنگ انصاری به من تلفن کرد که ساعت ۸ یک جلسهای هست پیش نخستوزیر و راجع به مسئله قیمتهاست تو باید حتماً شرکت کنی. رفتم دفتر نخستوزیری یک عده از وزرا بودند، رئیس بانک ملی، بانک مرکزی یا اتاق اصناف، یک عده زیادی بودند. وزیر تعاون و وزیر بازرگانی، منتها چون هیچی هم راه نمیافتاد. گفتند حالا چه اتفاقی خواهد افتاد یا چی خواهد بود. یک وقتی که هویدا آمد یک صفحه کاغذ دستش بود این را از آن ور میز پرت کرد به این طرف میز پیش وزیر نمیدانم ولیان بود یا یک کسی، یکی از وزرای روبرویش بود که این کافی نیست. این جرایم کافی نیست حتی اعدام هم باید باشد. قبول نکردند این طرح اینها را، باید بروید محکمش کنید، در این مرحله اول خواستند گربه را سر حجله بکشند که خود اصنافیها بازرگانهایی که اینور آنور نمایندگی داریم بدانیم یک مسئله بزرگی هست. بعد شروع کردند به توضیح دادن که بله بانک مرکزی شاخص قیمتها را درآورده چند روز مرتباً قیمتها بالا میرود، اجحاف دارد میشود درست که در خارج قیمتها بالا رفته ولی چهکار به قیمتهای اینجا دارد. آن کالاهای گران خرید که هنوز به اینجا وارد نشده، آنها چند ماه طول میکشد تا بیاید. اینها که همه خریدند ارزان خریدند تولید کردند، اینها را نباید گران بکنند. بنابراین داریم قانون میگذرانیم که برای کالاهای عمومی که دولت اعلام خواهد کرد چهها خواهد کرد. برنج، شکر، چایی، روغن، آرد این تعداد از کالاها هرکس گرانفروشی بکند محاکمه خواهد شد و حداکثر مجازاتش هم که آنجا نوشته بود حبس ابد. اینها گویا میخواستند بگویند میخواهیم بکنیمش اعدام، شماها بروید همهتان روی این فکر بکنید که چه وظیفههایی دارید که جلوی تورم گرفته بشود، قیمتها ثابت بماند. قیمتها باید برگردد به مثلاً اگر ماه مهر بودیم، برگردد به خرداد آن سال، سه ماه بروید به عقب. فکر میکنم ۵۵-۱۳۵۴ بود. رفتیم اتاق بازرگانی کمیسیونی درست کردیم مسئله را مطرح کردیم گفتند اینها به شوخی بیشتر شباهت دارد نمیشود جدی باشد. مگر میشود که مردم را مجبور کرد به قیمت سه ماه پیش بفروشند؟ ضرر میکنند آخرش این است که قحطی کالا خواهد شد. اینها دارند به قول دولت قیمت خرید میفروشند بعد چی میشود؟ بهتر است که دعوت از بازار بکنیم، مردم و نخستوزیر و وزیرانش بیایند اینجا توضیح بدهند به مردم که خب اثر خواهد داشت. بالاخره هم میبینند که دولت جدی است، هم اینکه اینها حرفهای مردم را خواهند شنید... دعوت از طرف بازرگانی شد نخستوزیر هم آمد. نخستوزیر توضیح داد که اعلیحضرت ناراحت هستند از اینکه قیمتها مرتب دارد بالا میرود. شما همه وطن پرستید. همه ما در مملکت کار میکنیم فرمانده مملکت اینجور میخواهد انجام دهیم، هر چه اینها گفتند که خب حالا ما سه ماه دیگر هم که این جنسهایی که داشتیم فروختیم، شما که میدانید قیمتها در خارج به خاطر همان مسئله نفت پیش آمده بود نفت گران شده بود همه دنیا تکان خورده بود. مواد شیمیایی چه جور بالا رفته ما یخچال که میخواهیم بسازیم، نمیدانم پارچه که میخواهیم بسازیم نخش چقدر بالا رفته آهنآلات چقدر بالا رفته، شکر چقدر بالا رفته. هرچه میگفتم، نظرشان این بود که فعلاً شما تا سه چهار ماه آتیه به قیمت سه ماه قبل بفروشید، از آن به بعد هر که میخواهد ترقی بدهد باید اجازه ترقی بگیرد و تشکیلاتش را درست بکند؛ و گفتند خب چه جوری باید شروع کنیم گفتند اتاق بازرگانی اتاق اصناف هم مسئول این کارند. در آنجا از همه خواستیم که شما دلایلی بیاورید که در ۳۱ خرداد قیمتهایتان چی بوده مدارکتان را بفرستید و قبول بکنید که به آن قیمتها بفروشید اگر دلایلی دارید برای ترقیاش آنها را بفرستید که برود توی کمیسیون. چندین هزار نوع کالا بود هر کالایی هم ممکن بود که اصلاً به چند سایز به چند فرم و اینها باشد. شب و روز یک عدهای توی اتاق بازرگانی کار کردند تا این چیزهایی که میرسد بتوانند کلاسه بکنند و بتوانند قیمتها را مرتب بدهند به روزنامهها به امضاء کارخانهها که مثلاً بگویند روغن نباتی دو پوندی چهار پوندی شش پوندی هشت پوندی در ۳۱ خرداد این بوده قیمتها حالا هم این است … چون نخستوزیر هم آنوقت گفت که اگر خودتان این کار را بکنید ما آن قانون را عقب میگذاریم، اگرنه آن قانون را به جریان میگذاریم؛ و مؤسسهای هم درست کردند بررسی قیمتها که رسیدگی بکند برای ترقی قیمتها.
این تصویر استاد کاوه بیات است،او نوۀ دختری صولتالدولۀ قشقایی است و نیای او، سهامالسلطان، زمانی نخست وزیر ایران بود. مادربزرگ پدری وی نیز از نوادگان فتحعلی شاه قاجار و محمد مصدق دایی پدر اوست،از تاریخ پژوهان و نویسندگانی که برای خط به خط نوشته هایش سند معتبر نام می برد. کاوه بیات در محکومیت مباحث قومیتی و جدایی طلبانه می گوید: گفتارهای قومی چه از نظر فرهنگی، ادبی، تاریخی و از هر نظر، سخیف هستند. آنقدر سخیف هستند که توهین به شعور آدم است. یک زمان شما برداشت خاصی از تاریخ و جغرافیا دارید، این یک بحث است.اما زمانی شما با پدیدهای فوقالعاده سخیف و نادرست و دروغ روبهرو هستید،این دیگر امری جداست.
همه باید در مقابل مباحث قومیتی حساسیت نشان دهیم،سکوت خیانت به ایران است و به خون همه جوانان رعنایی که برای این خاک جلوی سرب داغ سینه سپر کردند.
وقتی میگویم به جای شلهزرد یک کتاب و به جای یک مسجد یک مدرسه بسازید،طبیعی است عدهای شایعه کنند که من مسلمان غرب زده هستم چون نان اینها در کتاب نخواندن مردم است.