وقتی شاپور بختیار خودش اعتراف می کند که دوره پهلوی آن چیزی که می گویند نبوده ما باید چه بگوییم،بختیاری که همراه با ارتشبد اویسی ژنرال فراری شاه در خدمت صدام بودند و 40میلیون دلار بی زبون از صدام افلقی گرفت تا علیه ایران جنگ راه بیندازد،در روز حمله صدام به ایران بختیار و ارتشبد اوویسی در بغداد چه کار می کردند، این حرف ما نیست، حرف اسناد سری وزارت امورخارجه انگلستان این روباه پیر و کپک زده استعمار است.
2022-06-14 17:33:29 معلمی که در کلاسی خالی تدریس کرد.
یکی از شاگردان قدیم شهیدرجایی می گفت:به هفته آخر ماه اسفند نزدیک می شدیم.دانش آموزان می خواستند هر طوری شده، اون هفته رو تعطیل کنند. بچه ها برای هر معلمی نقشه ای کشیدند. این معلم که حاضره تعطیل کنه.اون معلم که کتاب رو تدریس و تموم کرده.دیگری هم حضور و غیاب نمی کنه و اما مشکل اصلی، معلم ریاضی،آقای رجایی بود که یقین داشتیم نه تعطیل میکنه نه اجازه غیبت میده. بچه ها فکرهاشون رو سرِهم گذاشتند و تصمیم گرفتند بطور یکدست در کلاس حضور پیدا نکنند و آقا معلم رو در برابر عمل انجام شده قرار بدند. روزی که ما با آقای رجایی درس داشتیم، بچه ها به مدرسه نیامده بودند ولی من بطور اتفاقی کاری داشتم که رفتم مدرسه.از سر کنجکاوی در گوشه ای از مدرسه سرم رو با توپ گرم کردم تا ببینم برای کلاس ما چه اتفاقی می افته! چند دقیقه مانده به شروع کلاس، طبق معمول آقای رجایی با دفتر حضور و غیاب و کتاب درسی از دفتر مدیر بیرون آمد و رفت به طرف کلاس،دل در سینه ام نبود.حالا چی میشه؟ اگر آقا معلم ببینه بچه ها قالش گذاشتند، ناراحت میشه؟ با دلهره گام های معلم رو تعقیب کردم.آقای رجایی به کلاس رسید. در رو باز کرد. وارد شد و سپس در رو بست،یعنی چی؟حتماً بعضی از بچه ها ترسیدند و رفتند سر کلاس، نامردا،دیگه خودم هم جرأت نداشتم برم سرکلاس،به بقیه باید چه جوابی می دادم؟برای اینکه ببینم چه کسانی عهدشکنی کردند و سرکلاس رفتند تو مدرسه موندم.شاید نیم ساعتی گذشته بود که آقا معلم با دست های گچی که حکایت از تدریس داشت از کلاس بیرون آمد و رفت به طرف دفتر مدرسه. با عجله به سمت کلاس رفتم.از آنچه دیدم دهانم باز موند.هیچ کس درکلاس نبود و آقای معلم تمام درس رو با دقت و توضیح کافی روی تابلو نوشته بود. پایین تابلو هم اضافه کرده بود:دانش آموزان عزیز،حسب وظیفه در کلاس حاضر شدم و انجام وظیفه کردم. عیدتون مبارک. اولین روز بعد از تعطیلی با آقای رجایی درس داشتیم بچه ها بغض کرده و در حالی که گاهی نگاهی به تخته سیاه می انداختند،خاموش و بی صدا در خود فرو رفته بودند. رجایی شاید تنها معلمی است که در کلاس خالی تدریس کرد.
شاه عباس از وضع رعایایش بی خبر نبود و با لباس مبدل به قهوه خانه ها،چایخانه ها و حتی روسپی خانه های اصفهان سر میزد و با جمعیت انبوه میدان نقش جهان می آمیخت او از این فرصت برای آزمایش صداقت مقامات و تجار استفاده میکرد. شبی شاه عباس در لباس یک دهقان از قصر خارج و یک من نان و یک من گوشت از دکان هایی که در میدان نقش جهان برپا شده بود خرید،شاه عباس اجناسی را که خریده بود به قصر آورد و دستور داد وزیر در حضور مقامات ارشد کشور انها را وزن کند، نان 843 درهم و گوشت 857 درهم وزن داشت،به سختی توانستند شاه را از اعدام فوری رئیس امنیه و فرماندار اصفهان منصرف کنند شاه به این رضایت داد که نانوا را در تنور خودش اندازند و قصاب را به سیخ بکشند و کباب کنند.
از اینکه شکست خوردی خوشحال نیستم، اما اینجا ایران است جناب عبدالملکی،قواعد بازی خاص خودش را دارد که در هیچ کتابی نوشته نشده، و در هیچ دانشگاهی تدریس نشده است. برای آباد کردن این مملکت، چندین ابزار نیاز است:صبر ایوب،مسامحه کوروش،درایت داریوش،جسارت شاه عباس،ضربت نادری،مردم داری کریم خان،تلاش و دست پاکی امیرکبیر،چکمه رضاخان،12 سال و شش ماه فرصت هویدا،مدیریت موسوی در جنگ،سیاست هاشمی،تعامل خاتمی،کاپشن احمدی نژاد،لبخند روحانی،مدیری که همه اینها را با هم ندارد،محکوم به شکست است.
2022-06-13 13:40:45 حساسیت بیاندازهٔ کریم خان زند درباره استقلال ایران:
در رستمالحکما گزارش جالبی از دیدار کریمخان زند پادشاه ایران با سفیر انگلستان آمده است.در آن زمان انگلستان هندوستان را تسخیر کرده بود و کریمخان زند در مورد مقاصد سوء احتمالی انگلیسیها علیه ایران اندیشناک بود و به این دلیل مایل به ارتباطات تجاری و سیاسی با آنها نبود.در بخشی از کتاب تاریخی رستمالحکما که اوایل دوره قاجار تألیف شده،آمده است که: در عصر کریمخان ایلچی از جانب دولت خلود آیت انگلیز به دربار آن والاجاه مدّتی او را طلب ننمود و به نزد خود او را حاضر نساخت. وزراء به خدمتش عرض نمودند که ایلچی از جانب پادشاه انگلیز آمده، چرا او را به حضور خود طلب نمیفرمائی؟ فرمود اگر با پادشاه ایران مهمی دارد ما پادشاه ایران نیستیم. ما وکیل دولت ایرانیم. پادشاه ایران شاه اسماعیل است و در قلعه آباده میباشد. ایلچی را به خدمت او برید و کارش را انجامی بدهید و اگر با ما کاری دارد، ما با وی کاری نداریم. بعد از مباحثه بسیار به وزرای خود فرمود که آن چه شما از ایشان احساس نمودهاید مطلب و حاجت ایشان چیست؟ عرض نمودند که مطلب و حاجت ایشان آن است که با پادشاه ایران بنای دوستی و آمد و شد گذارند و از نفایس فرنگ و هندوستان ارمغانیها و هدیهها و تحفهها به حضرتش آورند و بالیوس که نماینده محلی دول اروپایی در بنادر است،در ایران جای گیرد و بنای معامله گذارد و امتعه و اقمشه و ظروف و آلات و اسباب از فرنگ و هند به ایران آورند و مهم سازی اهل فرنگ و هند و ایران شود و امور رواج یابد. کریمخان از شنیدن این سخنان بسیار خندید و گفت: دانستم مطلب ایشان را میخواهند به ریشخند و لطایفالحیل پادشاهی ایران را مالک و متصرف گردند. چنان که ممالک هندوستان را به خدعه و مکر و تزویر و نیرنگ و حیله و دستان به چنگ آوردهاند. ... فرنگیان همچنان که هندوستان را به مکر و حیله و خدعه و تزویر و دستان و رنگ و نیرنگ مسخّر نمودند و مالک و متصرّف شدند، آنها میخواهند ایران را نیز مالک و متصرّف شوند و آن را به مکر و حیله مسخّر نمایند. اگر چنان چه با خود فکر مینمائید که فرنگی صاحب حسن سلوک است و شما در همه جا از برای خود نانی پخته باشید و اگر فرنگی بر ایران غالب و مستولی گردند العیاذبهالله همه شما را خائن میشمارند و میکشند و احدی از شما را زنده نخواهند گذاشت و دلیل این قول آن است که فرنگی از ترس ایرانی با هندوستانی مدارا و خوش سلوکی میکند. اگر العیاذبهالله فرنگی ایران را مالک شود به خاطر جمعی و اطمینان قلب اسلام را بر میاندازد و اکابر و اشراف و اعزه و اعیان ایران را خوار و زار میسازد و چنین بدانید که فرنگی به عقل و تدبیر و زیرکی هندوستان را به چنگ آوردند...»
منبع:رستمالحکما، به اهتمام محمد مشیری، تهران ۱۳۵۲ صص ۳۸۴-۳۸۵
فساد یک جامعه دو قسم است : یکی موقعی که مردم قوانین را مراعات نمیکنند،این درد چاره پذیر است، و دیگر آنکه قوانین مردم را فاسد میکند،که این درد درمانی ندارد، زیرا درد ناشی از خودِ درمان است.