آدرس کانال:
دسته بندی ها:
هنر ,
عکس و عکس
زبان: فارسی
مشترکین:
48.08K
توضیحات از کانال
ادمین، درخواست تبلیغات و فیلم :
@g_rahimimanesh
@cafe_honar_ads : تعرفه تبلیغات
آدرس فیلم های ارائه شده: @List_Adres
🎞️ سفارش و درخواست فیلم پذیرفته می شود.
اینستاگرام : instagram.com/_u/honar7modiran
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
0
3 stars
0
2 stars
0
1 stars
2
آخرین پیام ها 241
2021-04-18 16:30:03
"هیچ چیز با وقار تر از آخرین لحظات زندگی یک انسان نیست."(ریش قرمز _ آکی را کوراساوا)
کمتر اثری را می توان یافت که به مانند "مرگ ایوان ایلیچ" نوشته لئو تولستوی بی پناهی و تنهایی یک انسان در حال احتضار را تصویر کرده باشد. تولستوی در این اثر ماندگار، ژرفای اندوهناک و هراس انگیز مرگ را می شکافد و مرحله به مرحله مواجهه انسان با این واقعیت ناشناخته هستی، از انکار و امید و خشم و اندوه تا پذیرش آن را به تصویر می کشد.
#فرهاد_قنبری
Red Beard 1965
Join @honar7modiran
4.4K views13:30
2021-04-18 13:30:07
این رویهی شخصیتپردازی از استادِ مرشد بینظیر است و ما او را در شکوه میل پروتاگونیستی میبینیم؛ او ساحتش در اوج یک مرشد کمالگراست و حتی زمانی که برای نجات یاسوموتوی شورشی داخل اتاق شد فیلمساز نگذاشت که رفتار او را با زن ببینیم و پایان آن سکانس درگیری و اغوا را به سکانس مسکون او در هالهای از سایهی اقتدارش کات زد. اکنون یاسوموتو بار دیگر در مکملی او قرار میگیرد و دوربین در این هماورد دو نفره کمی عقبتر رفته و پا پس میکشد و مرشد و مرید را با فاصله و در عمق قرار داشتن استاد به تصویر میکشد.
قرابت این صحنه در توازن با صحنهای است که چهار نفر سر میز غذا حضور داشتند و همچون آنجا نور شمع و ریش قرمز در کنارش دیده میشود اما تفاوتش در این است که اینبار فاصلهی این دو نفر به هم نزدیک شده و یاسوموتو نخستین درسش را از ریش قرمز فرا میگیرد
#پژمان_خلیلزاده
Red Beard | 1965
Join @honar7modiran
4.2K views10:30
2021-04-18 10:31:02
در اوج درگیری یاتسوموتو و زن ناگهان استاد سر میرسد و دوربین کات میخورد و به سکانس جامپکاتی زده میشود تا اینکه یاسوموتوی به هوش آمده را میبینیم که ریش قرمز بر بالین او نشسته و سایهی وی همچون کوهساری مستحکم بر روی سر یاسوموتو است.
#پژمان_خلیلزاده
Red Beard | 1965
Join @honar7modiran
4.1K views07:31
2021-04-18 10:30:03
٣/١٠
سکانس به یاد ماندنی از فیلم ریش قرمز
ریش قرمز (۱۹۶۵) - آکیرا کوروساواJoin @honar7modiran
4.0K views07:30
2021-04-17 20:30:05
#Gif
دکتر ریشاش قرمز نبود، اون صورتشو با سیلی سرخ نگه میداشت. «Mohsen_pk»
Red Beard 1965
Join @honar7modiran
4.2K viewsedited 17:30
2021-04-17 17:30:06
«ریش قرمز» شاهکار تابناک کوروساواست، آنچنان استوار، توفنده و صاحب قوام و جَزالت در بطن و متن قصه است که نمیتوان چشم از او برداشته و به بررسی اجزاشناسانۀ آن به آسانی پرداخته و آنرا بسیار ساده ارزش گذاری کرد. چرا که اثر زاده از سکانس های مستقلِ منسجم و قدرتمندی است که هرکدام از آنها را بایستی با دقت زیر ذره بین نقد گذاشت. فی المثل سکانس رویارویی دکتر تازه وارد قصه - در بیمارستانی که تمیز دهنده و معرف جامعۀ فقر زدۀ وقت ژاپن است - با زن دیوانۀ فریبایی که با صورتی معصوم و پیکری عاجز بدان لقب عنکبوت سیاه را از برای به قتل رساندن مردان متعددی که نزدیکِ وی بودند داده اند. زنی که گویی در پوستین ناتوانی استتار میکند تا از شکار و انحصار طعمۀ خود آنقدر مطمئن شود که عمیق ترین ضربه اش را - از برای گویی دفاع از خود - در حمله به مردان اطرافش زمانی زند که قدرت فیزیکیش بر آنان غالب شده است؛ آن زمان است که گویی وی جلدِ عجز خودرا دریده و لقمه اش را چون مار فیتیله پیچ میکند. گویی زن لغزندگی مردان را دریافته و درست دست روی نقطه ضعف عمدۀ مردان میگذارد. اما هرگز کوروساوا این کنش زن دیوانه را از برای پلیدیِ ذات وی نشان نمیدهد. جنایتِ زنِ روانی، معلول ستمی در گذشته اش است که اورا مبدل به یک عامل اخلالِ هراسناک ساخته، هراسناکیِ وی نیز از برای شرارتِ برخاسته از ضدقهرمان بودنش نیز نیست؛ چنانکه کوروساوا همان اندازه که از دکتر تازه وارد سمپات - و سوبژکتیو - میسازد با زن روانیِ نیز چنین میکند. زن ترسیده است که نکند به وی آسیبی برسانند؛ چنانکه اگر حرفی زند کشته خواهد شد. دراینجا کوروساوا با تسلط جامع بر تکنیک خود، زن را که دارای روان نژندی است در برابر سایۀ خود در راستِ کادر می نشاند. گویی در برابر بُعد مجهول تر و تاریک تری از شخصیت -و گذشته- سیاهش نشسته است، چنانکه از شمعی که روشنگر فضا و تئورمای اوست فاصله دارد. انگار که زن به سایه اش - بُعد دیگری از شخصیتِ عاصیش- پناه برده است؛ بااینحال روبروی سایه- چون هویتِ تاریک دیگرش- نشسته است. گویی که با سایه اش- پشت به دکتر- حرف میزند و وقتی دکتر به وی نزدیک میشود زن به دیوار میچسبد و با سایه اش -بُعدِ تاریکِ عصیانگر درونش- یکی میشود؛ گویی حال دو شخصیت آشکار و نهانی که روبروی هم بودند هم طنین، جفت و هم پشت یکدیگر شده و برهم تزریق میشوند. بُعد مظلومِ آسیب پذیر تسلیم و مستحیل بُعد انتقامجو، غضبناک و بی رحمِ بُعد اول میشود تا از او حمایت کند. حال وقتی زن مجنون اثر قصه تجاوزش را بر دکتر با درنده خویی نقل میکند، دکتر را مهر و موم و مغموم خود میسازد و دوربین به آنی پشت زن قرار میگیرد. چنانکه ما دیگر دکتر را به مثابۀ دکتر نمیتوانیم ببینیم بلکه گویی همان مرد روایت زن می نگریم. حال زن بر مرد غالب شده و چشمانش دیگر آن ملاطفتِ سابق را ندارد و دست چپ مرد که در صدد رهایی بر پشتِ صورتِ زن تقلا میکند، گویی از آن زن و نمود ابژۀ روانِ مسخ شده اش شود. کوروساوا با زبانِ استادانۀ دوربینِ خویش از دل غلبۀ زن بر مرد یک نمای مدیوم شات از تمامیت قامت آنها میگیرد. سپس گویی هراسیده و عقب رفته تا هردو شخصیت را در جایگاه تضعیفِ راستِ کادر، بااینکه حائز هژمونی اند اما مهزوم و مغلوب نشان دهد. مرد در مغلوبیتی تنانی از نجات جان خویش و زن در مغلوبیتی روانی از برای پیروزی خود بر متجاوزی که حسرت غلبه اش را بر دل داشته است، تا زن با کشتن هربارۀ مردان گویی آن متجاوز اصلی را ، با نقل قصه اش بکشد. حدیثِ نفسِ مهزوم زن چنان است که دوربین، از پشت دکتر چنان به زن نزدیک میشود که دیگر مرد را چون همان پیکرۀ متجاوز - نه همان دکتر - می نگریم تا بوسه ای آغشته به نفرت را با چشمان خیره و خونین زن شاهد باشیم. سپس در نمایی همسطح با شکار و شکارچی ،مجددا کوروساوا با هردوی آنان سمپات میشود و گویی خودرا میان آنان میاندازد تا هم - این بار- کاراکتر اصلیِ دکترِ و هم اختلال روانیِ زن را قابی فرمیک گیرد. چنانکه با بیهوشیِ دکتر- مشتبه شده بر متجاوز- زن با میمیکی خشنود که گویی بالاخره متجاوز را یافته و بسزای اعمالش رسانده آسوده از حس رهایی، ز زدودنِ جبر خویش، از محیط جدا میشود و مبهوتِ نقطه ای نامعلوم است. سپس مجددا دکترِ لقمه اش به تکاپوی بیشتری برای رهایی میفتد. کوروساوا به ظرافت دریافته است که حد تقلا و تنازع میان آن دورا بطور لازم و کافی نشان داده است، مع الوصف با ورود «ریش قرمز» بعنوان یک دادگرِ فخیم، با یک وایپِ نرمِ از چپ به راست بسان یک روان، آنرا ورق میزند تا روایت و رویدادی دیگر را چون موج سوار بر روایت قبلی اثرش سازد.
#آریا_باقری
Red Beard 1965
Join @honar7modiran
4.3K views14:30
2021-04-17 12:30:02
#پشت_صحنه
توشیرو میفونه و آکیرا کوروساوا در پشت صحنه «ریش قرمز»
|
Red Beard 1965Join @honar7modiran
3.8K views09:30
2021-04-17 09:30:06
سپس زن شروع میکند به بازگو نمودن داستان زندگی خود. همانطور که از ابتدا گفتیم «ریش قرمز» پیرنگش اساساً سوار بر خردهروایتهای منفک آدمهاست که هر کدام از این افراد بخشهایی از درام را شامل میشوند. با اینکه این فیلم کوروساوا مدرن نیست اما نوع قصهگوییاش بازگرفته شده از قِسمهای سینمای خردهپیرنگ در فرم مدرن میباشد، بخصوص که این فیلم در دههی شصت میلادی یعنی اوج سینمای مدرنیستی ساخته شده و تمام سینماگران دنیا تحت تاثیر جریانها و موجهای سینمای آوانگاردیستی اروپا قرار گرفتند. البته باید این موضوع را در نظر داشت که کوروساوا یکی ازفیلمسازان قاعدهمند فرم کلاسیک است اما او از همان فیلم راشاموناش نسبتهای خود را با سینمای مدرن تا حدودی برقرار نمود بخصوص در شیوهی داستانگویی. بله، همانطور که از انفکاک و استمساک خرده قصهی آدمهای فیلم گفتیم در اینجا زن مجنون قصه هم از تجربههای ویرانکننده و زجرهای کودکیاش میگوید و یاسوموتو برایش دل میسوزاند؛ اینجاست که متوجهی حربهی اغواگری این زن میشویم که کارکنان درمانگاه از آن صحبت میکردند. یاسوموتو و به مثابهی او مخاطب در این سکانس پر تعلیق با زاویهی دید دوربین لانگتیک به هستهی کنش نزدیک میگردد بخصوص اینکه حس محبوسی هم از این تکنیک دوربین در فرم تزریق میشود و این حبس بودن دقیقاً همان زیست زندان زن است که کوروساوا آن را برایمان ملموس مینماید. بهمین دلیل است که در این سکانس بطور کامل و فرمالی آن زن را از نزدیک استشمام میکنیم. بیان نمودن خاطرات کودکی توسط زن یک مقدمهپردازی پیرنگی دیگر هم هست و آن مربوط به آن دختری است که در ادامه وارد قصه شده و تبدیل به مکمل ایجابی یاسوموتو در آن درمانگاه میشود. در ادامه وقتی یاسوموتو فریب زن را میخورد برای تسکینش او را در آغوش گرفته و در پایان این پروسه دوربین کات میزند و نحوهی عملکرد زن را به تصویر میکشد در حالی که او با آن حالت روانپریشانهاش نشان میدهد که قصههای گذشتهاش که مملو از تجاوز و تعرض جنسی نسبت به او بوده حقیقت داشته و اینک او تبدیل به یک روانی تشنه به خون شده است و مردان را میکشد و ما این جنون او را در پایان پروسهی شناخت زن در میزانسن کوروساوا با یک مدیوم-کلوزآپ از توشات دو نفرشان میبینیم که چهرهی معصوم آن زن بیپناه تبدیل به اهریمنی فروخفته شده است.
#پژمان_خلیلزاده
Red Beard | 1965
Join @honar7modiran
3.8K views06:30
2021-04-16 20:30:06
یک یاد/
کوروساوا، میفونه، و آخرین فیلمشان: ریش قرمز
آکیرا کوروساوا:
توشیرو میفونه عزیزم!
وقتی به پشتسر نگاه میکنم و فیلمها را از نظر میگذرانم، هیچ یک از آنها را بدون کمک تو نمیتوانستم بسازم. تو بخشی از وجودت را در آن فیلمها گذاشتهای.
متشکرم دوست من،
بزودی همدیگر را خواهیم دید ...
آنها ۱۶ فیلم با هم کار کردند که چند تایش، جزو شاهکارهای سینمای جهان بهحساب میآید و اما «ریش قرمز» واپسین همکاری این دو نابغه ژاپنی بود.
@r_dorost
Join @honar7modiran
4.4K views17:30
2021-02-17 10:31:01
ملنی پس از ورود به شهر با انی هیروث (سوزان پلشت) آموزگار این شهر آشنا میشود.هیچکاک با یک سکانس و البته اشاراتی دیگر در ادامهی فیلم موفق میشود پیچیدگیِ کاراکتر انی و باطن روزمرگی شهر (روابط انسانی) را در اوج قدرت به تصویر بکشد.
جزئیات اولین دیدار ملانی با انی را مرور کنیم. اتومبیل ملانی دربرابر خانهی انی که باکسِ پستِ قرمزرنگی جلوی آن قرار دارد توقف میکند. انی با روپوشی قرمز رنگ (همرنگ باکسِ پست) ظاهر میشود. رنگ قرمز و این شهر؟! عجیب و بعید نیست؟ انی در میزانسن و بازیِ عالی بازیگرش، خسته و بیحوصله بنظر میرسد. در همین ملاقات ابتدایی حساسیت و عشق او نسبت به میچ را نیز متوجه میشویم. زمانی که ملانی دور میشود، دوربین هیچکاک چند ثانیه بر مدیومِ انی مکث میکند. این مکث چند ثانیهای از نظر بنده، کلید شخصیت او و فرجام تلخش است
#حامد_حمیدی
| The Birds 1963
Join @honar7modiran
688 views07:31