Get Mystery Box with random crypto!

حسین حائریان hoseinhaerian

لوگوی کانال تلگرام hosein_haerian — حسین حائریان hoseinhaerian ح
لوگوی کانال تلگرام hosein_haerian — حسین حائریان hoseinhaerian
آدرس کانال: @hosein_haerian
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.33K

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2023-06-22 11:40:34 آیا کسی هست که امروز به شادی های کوچک دم دستی نیاز داشته باشد؟
من خودم هستم.
این پنجاه و شش دقیقه و سی و پنج ثانیه کمی شادی و رقص تزریق می‌کند.
و آیا کسی هست که امروز تولدش باشد؟
این برای تو.
و به گمانم مناسبت هم نمی‌خواهد اصلا.
غمگین هستم که باشم، لابه لای غمم میتوانم کمی هم قر بدهم.
دنیا که به آخر نمی‌رسد.
اصلا گیرم که به آخر برسد هم.
ما که چیزی برای از دست دادن نداریم.
بیا وسط پس.

#برای_تُ
261 views08:40
باز کردن / نظر دهید
2023-06-14 22:40:54 گفتم حالا که قصد ازدواج داری،چرا با کسی که توی رابطه بودی ازدواج نمی کنی؟ گفت دختری که با من توی رابطه بوده احتمالا با آدمای دیگه‌ام بوده! گفتم این در رابطه با توام صدق می‌کنه. گفت من پسرم فرق می‌کنه. گفتم فرقش اینه که اون باورت کرده،بهت اعتماد کرده و برای همین روح و جسمش رو در اختیارت گذاشته؛اما تو تمام مدتی که قول و قرار میذاشتی برای این بود که به اهداف هوس‌آلودت برسی. گفت زورش نکردم که خودش خواست. گفتم زورش نکردی اما نقش بازی کردی چون تكلیفت با خودت معلوم بوده،اما از اول نگفتی تصمیمت چیه. بذار خیالت رو «ناراحت» کنم، اگه نگاه آدمی که برای زندگی با تو هزارتا رویا ساخته پُشت سرت جا بمونه، هیچوقت با هیچکس به آرامش نمی‌رسی.

علی سلطانی
دُختر نیستی که بفهمی
820 views19:40
باز کردن / نظر دهید
2023-06-04 20:57:04 تو ذهنم لیست خرید خونه رو مرور می‌کردم. پیاز ، دلستر ، زیتون... همون لحظه یه چی با سرعت بهم برخورد کرد. برگشتم و دختر بچه‌ی چهار پنج ساله‌ای رو دیدم که به بستنی قیفی تو دستش خیره شده. بستنی که حالا نصفش رو شلوار من ریخته بود. بهش گفتم خوبی عمو؟! چیزیت نشد؟! مادرش رسید و گفت آتنا هزار بار گفتم جای شلوغ انقدر ندو. زود باش از آقا عذرخواهی کن. دختر بچه خیره به بستنی هیچی نمی‌گفت. گفتم چیزی نشده خانم که عذرخواهی کنه. گفت نه باید یاد بگیره وقتی کار اشتباه می‌کنه بگه ببخشید. آتنا یه نگاه بهم کرد. دو دل بود. می‌دونستم دوست نداره بگه ببخشید. پس یه چشمک بهش زدم و گفتم ببخشید که بستنی قیفی تو خراب شد.خندید و زیر لب با خجالت گفت ببخشید.
چند قدمی که دور شدم احساس کردم پاهام جونی برای راه رفتن نداره. یه بغض وحشتناک اومده بود تو گلوم که بمونه. رو یکی از نیمکت‌های میدون شهرداری نشستم.
به یه کلمه‌ی ساده فکر کردم « ببخشید » . تو سرم یه اسم اومد و هزار خاطره. تو دلم هزار حس اومد و یه حسرت. حسرت شنیدن کلمه‌ای که یه زمانی نیاز داشتم بشنوم ولی نشنیدم.من برای بخشیدنش ، برای فراموش کردنش نیاز داشتم یه ببخشید ساده بشنوم.نیاز داشتم بشنوم تا بتونم با چیزی که اتفاق افتاده کنار بیام. تا بتونم خودم رو آروم کنم. تا بدونم من مقصر اشتباه کردن دیگران نیستم. مدت‌ها منتظر بودم. برای همین روزهایی رو تحمل کردم که شب نمی‌شد. رنج شب‌هایی رو گذروندم که صبح نمی‌شد.
لحظه به لحظه‌ی زندگیم شده بود تکرار سوال‌هایی که جواب نداشت. « مگه من چیکار کرده بودم ؟! چی کم داشتم؟! چرا این کار رو با من کرد؟! و ... » هزار سوالی که بی‌رحمانه از خودم می‌پرسیدم و زجر می‌کشیدم.‌اگه یه بار فقط یه بار گفته بود ببخشید هیچ کدوم از این سوال‌ها مغز و روح و روانم رو منفجر نمی‌کرد.
یه زمانی با یه ببخشید می‌بخشیدم ولی چون نشنیدم افتادم تو دور انتقام گرفتن. از خودم... کسی که قبل از اون بودم. همون که روحش پر می‌کشید برای دیدن... بوسیدن... نوازش کردن... انتقام گرفتن از خودم که مدت‌هاست اثری ازش نمی‌بینم.
از روزهای سخت و شب‌های طولانی خیلی گذشته. دیگه نه سوالی از خودم می‌پرسم و نه به اتفاقاتی که افتاده فکر می‌کنم. فقط امشب فهمیدم هنوز یه بخشی از وجودم منتظر یه پیام با سه کلمه‌ست. « سلام. ببخشید. خداحافظ.»
#حسین_حائریان
1.3K views17:57
باز کردن / نظر دهید
2023-05-23 23:36:31
1.7K views20:36
باز کردن / نظر دهید
2023-05-22 17:50:46 گفته بودند
جهان ‏جای کوچکی‌ست؛
‏پس کجایی؟

1.6K views14:50
باز کردن / نظر دهید
2023-05-01 09:57:44 تو دلت برام تنگ نشد؟
صبحا وقتی بیدار شدی،شبا موقع خواب،نگاه نکردی ببینی من چی گفتم؟
هیچی نگفتنم دلتنگت نکرد؟
دلت نخواست آهنگایی که گوش کردی رو برام بفرستی؟
دوست نداشتی چیزایی که می‌بینی رو نشونم بدی؟
یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد که دلت بخواد درباره‌ش باهام صحبت کنی؟
غذای مورد علاقه‌مو نخوردی که یادم بیفتی؟
تو اصلا نگران حالم نشدی؟
دوست نداشتی بدونی دارم چیکار میکنم؟
اطرافم چی می‌گذره و اصلا کجام؟
تو دلت تنگ نشد؟
تو نگران نشدی؟
تو مثل من هرشب فکر نکردی به صبحایی که با هم عصر می‌کردیم و ناهارایی که با هم می‌خوردیم و آهنگایی که با هم گوش می‌کردیم؟
تو نخواستی بدونی چی شده؟
نخواستی بگی؟نخواستی بشنوی؟
جدی جدی دل تو تنگ نشد؟!
#شاهین_پورعلی_اکبر
348 views06:57
باز کردن / نظر دهید
2023-04-28 12:31:22 فقط دو روز مانده بود تا تولد بهترین دوستم... فکر و ذکرم شده بود انتخاب هدیه برای او... می دانستم دلش اسیر یک جعبه ی مداد رنگی بیست و چهارتایی ست چون بارها درباره اش با من حرف زده بود اما من فقط هشت سالم بود... پول تو جیبی هایم کفاف این هدیه را نمی داد...  فقط یک راه داشتم ، اینکه به سراغ قلکم بروم... قلکی که چند ماه تمام امانت دار پول تو جیبی هایم شده بود تا بتوانم اسکیت بخرم ... اما من می خواستم دوستم را به آرزویش برسانم... قلکم را بالا بردم و به زمین کوبیدم... آرزوی خودم را شکاندم ... می دانستم وقتی هدیه ی من را باز کند خوشحال ترین آدم دنیا می شود ولی... ولی آنقدر هدیه ی خوب برایش آورده بودند که اصلا هدیه ی من به چشمش نیامد... حتی یک تشکر هم نکرد... من برای خوشحال کردنش از آرزوی خودم گذشته بودم؛ همه ی پس اندازی که مدت ها برایش از خواسته هایم زده بودم را خرج برآورده شدن آرزوی او کرده بودم اما او هرگز نفهمید... من ماندم و یک قلک شکسته ی خالی...
حالا بعد از این همه سال به این فکر می کنم که آدم ها هر کدام قلک هایی دارند که در آن چیزهایی مهم تر از پول را پس انداز می کنند... محبت، وفاداری و عشق را ذخیره می کنند تا در زمان مناسب خرجش کنند... اما گاهی قلکشان را برای آدم اشتباهی می شکنند... کسی که چشمهایش به روی محبت و فداکاری و عشق آن ها بسته ست...
کاش حواسمان باشد قلکمان را برای چه کسی می شکنیم...  قلکی که خالی شود خیلی سخت پر می شود...
#حسین_حائریان
291 viewshosseinhaerian, 09:31
باز کردن / نظر دهید
2023-03-05 19:13:52 خیلی سال پیش از یکی پرسیدم بزرگ ترین اشتباهی که تو زندگی انجام دادی چیه؟ فکر کرد. خیلی فکر کرد و گفت مفت از دست دادم. گفتم چی رو از دست دادی؟ گفت چیزی که فکر می کردم همیشه دارم. می دونی آدم وقتی چیزی رو داره حواسش پرت نداشته هاش میشه. میگه اینکه هست. بذار برم سراغ باقی چیزا ... حواسش نیست چیزی که داره شاید با ارزش تر از تمام چیزایی باشه که دنبالشونه.
یه نگاه بهش کردم و گفتم نمی شد دوباره به دستش آورد؟ یه لبخند تلخ زد و گفت نه ... برای من نمی شد. شاید خیلی چیزا رو بشه بعد از دست دادن دوباره داشت ولی دل آدمیزاد رو نمیشه. اینکه خیلی ساده دل کسی رو به دست آوردیم دلیل بر بی ارزش بودنش نیست. بعضی چیزا رو وقتی نداشته باشی تازه ارزش شون مشخص میشه!
پس بذار خیلی راحت بهت بگم... بعضی وقتا همین که چیزی رو از دست ندی کافیه.

حسین حائریان
383 views16:13
باز کردن / نظر دهید
2023-02-24 05:58:28 گفتم از کجا بفهمم روحم قشنگه؟
گفت: ببین چند نفر کنارِ تو نقاب به روحشون نمی‌زنن، چند نفر برات نقش بازی نمی‌کنن، چند نفر کنارِ تو خودشون رو زندگی می‌کنن...


حسین حائریان
945 views02:58
باز کردن / نظر دهید
2023-02-18 21:11:02
حال سرگردانی آدم

به رضوان گفته اند !


سعدی
1.2K views18:11
باز کردن / نظر دهید