حضوری اتفاقی

2022-06-18 15:35:32 به شانه‌های سست باد منم که تکیه دادم باز کردن / نظر دهید

2022-06-18 00:21:19 خدایا من میخوام کم نیارم‌ها، میخوام قوی بمونم، میخوام بچه پرروترین بنده‌ت باشم، بذار باشم. کمکم کن، دستمو بگیر، که به غیر تو کمک هیچکس رو نمیخوام. خدایا من از تو و عشقت بهم خیلی گفتم جلو این آدما، نکنه یادت بره منو، نشه خط‌های اتصالت شلوغ شن، دیگه نبینی خونه کوچیک بنفش منو که شده پر خاکستر باز کردن / نظر دهید

2022-06-18 00:18:36 خدایا من دنبال نشونه‌ام، نشونم میدی؟ ای که مرا خوانده‌ای، راهم نشانم میدی؟ باز کردن / نظر دهید

2022-06-17 23:11:05 و مهر بی دریغ شماها شاید یکی از مهم ترین دلایلی هست که لابه‌لای این همه مشغله، چراغ حضوری اتفاقی هیچوقت کامل خاموش نمیشه و سوسو میزنه، حتی در تاریک‌ترین شبها و روزها باز کردن / نظر دهید

2022-06-14 00:41:51 سی ساله نشستم ببینم سحر چه زاید باز باز کردن / نظر دهید

2022-06-13 23:24:21 و از معدود بخشهای باقی مانده اون دختر پرشوق دیروزی همین شعره.
همین شاهکار سهراب که دخترک کل سال منتظر می‌موند تا خرداد از راه برسه و بخونتش باز کردن / نظر دهید

2022-06-13 23:21:55 یکی از زیباترین، زیباترین، زیباترین بخش های قصه مجنون و لیلی اینجاس. اینجا که پدر مجنون بردتش کعبه و التماسش میکنه از خدا بخواد عشق لیلی از دلش بره بیرون. آخ که دلم غنج میزنه برای مناجات مجنون با خدا تو اون لحظات، آخ که این دختر سنگدل امروزی که غرقه است در صفرهای حساب و بدهکاری‌هاش، روزگاری چه عشق بازی میکرد با این واژه‌ها...

و باز هم، باز هم باید بگم
آخ که بر پدرت دنیا، آهسته چه‌ها کردی؟ بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی! باز کردن / نظر دهید

2022-06-13 21:59:43 I'm a super girl
And supergirls don't cry
Supergirls don't cry
Supergirls don't cry باز کردن / نظر دهید

2022-06-13 20:26:18 یادته یه روزایی بود
حالت که بهم میریخت، جز حرص نمیخوردی؟ :)) باز کردن / نظر دهید