Get Mystery Box with random crypto!

💫[̲̲̅̅A̲̲̅̅n̲̲̅̅g̲̲̅̅e̲̲̅̅l̲̲̅̅s̲̲̅̅ ̲̲̅̅o̲̲̅̅f̲̲̅̅ ̲̲̅̅d̲̲̅̅e̲̲̅̅a̲̲̅̅t̲̲̅̅h̲̲̅̅]💫

لوگوی کانال تلگرام i_m_afraid — 💫[̲̲̅̅A̲̲̅̅n̲̲̅̅g̲̲̅̅e̲̲̅̅l̲̲̅̅s̲̲̅̅ ̲̲̅̅o̲̲̅̅f̲̲̅̅ ̲̲̅̅d̲̲̅̅e̲̲̅̅a̲̲̅̅t̲̲̅̅h̲̲̅̅]💫 A
لوگوی کانال تلگرام i_m_afraid — 💫[̲̲̅̅A̲̲̅̅n̲̲̅̅g̲̲̅̅e̲̲̅̅l̲̲̅̅s̲̲̅̅ ̲̲̅̅o̲̲̅̅f̲̲̅̅ ̲̲̅̅d̲̲̅̅e̲̲̅̅a̲̲̅̅t̲̲̅̅h̲̲̅̅]💫
آدرس کانال: @i_m_afraid
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 10
توضیحات از کانال

Insta💕:ilu._.18
Insta💫:queen_lashi
Bot edmin🙁❤️👇
@Ilu18_bot
@Queenlashi_bot
Message for cross
Tab: @Tab_Promot

❤️ فرشته مرگ
رمانی‌هیجانی🔥
عاشقانه🤙💋
طنز👅
پلیسے✨
Roman🔥
txt📃
moozike🎶
@Queenlashi_bot
🙁
Enteghadi★
pishnehadi★pi bedid bot

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2018-10-07 12:25:50 شمام اینقدر بهش فکر میکنین که
وقتی میخواین یکیو صدا بزنین اشتباهی اسم اونو میگین؟
1.5K views٭ᵠᵘᵉᵉⁿ٭, 09:25
باز کردن / نظر دهید
2018-10-07 12:25:29 اهنگ جدید مهراب و میلاد انتظار بنام بغض
((: @i_m_afraid
1.3K views٭ᵠᵘᵉᵉⁿ٭, 09:25
باز کردن / نظر دهید
2018-10-07 12:25:07 اهنگ جدید پویا یواستار بنام یادگاری
((: @i_m_afraid
1.3K views٭ᵠᵘᵉᵉⁿ٭, 09:25
باز کردن / نظر دهید
2018-10-05 11:35:26 من تورو واسہ زندگۍ نمیخوام، زندگۍ رو بخاطر تو میخوام
1.4K views٭ᶦˡᵘᵐᶦⁿᵃᵗᶦ✟, 08:35
باز کردن / نظر دهید
2018-10-05 00:55:06 عاشق اونیم که میتونه منو بخندونه حتی وقتی نمیخام لبخند بزنم
1.5K views٭ᶦˡᵘᵐᶦⁿᵃᵗᶦ✟, 21:55
باز کردن / نظر دهید
2018-10-05 00:54:50 ب بعضیام باس گفت:
من نمیخوام خوبم کنین!
التماستون میکنم بدترم نکنین :)
 @i_m_afraid 
1.4K views٭ᶦˡᵘᵐᶦⁿᵃᵗᶦ✟, 21:54
باز کردن / نظر دهید
2018-10-05 00:53:54






#part51

#حسین

بعدازاینکه هما خانم رفت همه یه نفس راحتی کشیدیم منکه به کل اعصابم بدجور خراب بود بااون حرفایی که زد بدجور روح روانمو خط خطی کرد

ولی اصلا حرفاش برام مهم نبودن
الان تنها چیزی که باید به اون فکر میکردم پیدا کردن دخترعموی کوچولومه کی به حرفای اون زنه اهمیت میده
کی اهمیت میده که اون مادربزرگ نیکاس
وسرپرستیش دیگه به عهده اونه به درک همه بزار برن به درک الان تنها چیزی که برام مهمه پیدا کردن اون دخترِ که پیداش میکنم ،من پیدااااش میکنممم

باصدای پدرم دست ازافکارم برداشتم نگام که بهش افتاد کمی تعجب کردم پدر خیلی عصبی بود انگار باکسی که پشت خط داشت باهاش حرف میزد دعوا میکرد یعنی چی شده سعی کردم سردربیارم ولی بازم چیزی نفهمیدم
هیچی نفهمیدم

بازنگ گوشیم دست از سردراوردن ازمکالمه بابا برداشتم بادیدن شماره ناشناس زود جواب دادم حس کردم ممکنه چیزی راجب نیکا باشه

بااولین الو من صدای گریه نیکا توگوشی اکو شد منکه رفته بودم تو شوک نمیدونستم چکار باید کرد در تعجب بودم این وسط هم صدای دادوبیداد پدر رفته بود رومخم باصدای بلندی دادزدم که ساکت بشه وگوشی رو اسپیکر گذاشتم پدر باشنیدن گریه نیکا گوشیش رو فوری قطع کرد باچشمای ازحدقه زده بیرون اومد نزدیک من باقطع شدن صدای نیکا تماس هم قطع شد

خیلی اوضاع بد شده بودن نمیدونستم این وسط دایی رو هم باید چکار کرد
مطمئنم اینقدر احنق نیست دیگه که نفهمه چخبره اینجا مطمئنم همینکه برسه یقه منه بیچاره رو میگیره

ضعف کرده بودم شدید به سمت اشپزخونه حرکت کردم که زنگ خونه به صدا دراومد سمت ایفون حرکت کردم که بادیدن کسی که اون بیرونه اه ازنهادم برخواست






2.2K views٭ᶦˡᵘᵐᶦⁿᵃᵗᶦ✟, 21:53
باز کردن / نظر دهید
2018-10-05 00:53:43






#part50

#حسین

از گم شدن نیکا دقیقا ۲۰ساعت میگذشت
همه نگران بودن مادرم که حالش اصلا مناسب نبود همش گریه واشک وآه

منکه گیج گیج بودم نمیدونستم چکار کنم به اون دختره رهام
بدجور مشکوک بودم هیچ ازش خوشم نمیومد یجورایی زیادی فیلم بازی میکرد

گوشیم که زنگ خورد دست از فکر کردن برداشتم
نگام که به گوشی افتاد دیدم تانیاس بیچاره ازدیشب تاالان صددفعه مردو وزنده شد خودشو مقصرمیدونه

تماس که وصل کردم صدای گریه اش توگوشی پیچید داشتم سعی میکردن آرومش کنم که نگام به سامان افتاد

درست که نیکارو زیاد نمیشناخت
ولی بیش ازحد ریلکس بود ازوقتی که اومد خونمون
یجور بدی به نیکانگاه میکرد
اوایل فکر میکردم که هیزِ

ولی دیدم دیشب اصلا به دخترای
رنگ وارنگ نگاه نمیکرد عمراً
هم عاشق نیکا باشه چون چندروز از اومدنش به اینجا فقط میگذره

باصدای تانیا بخودم اومدم

تانیا:الو ،الووو حسین هستی ؟؟!

_اوه ببخشید تانی یه لحظه حواسم پرت شد

داشت درباره اینکه به رها مشکوکه حرف میزد
پس من تنها کسی نبودم که به این دختره مشکوکم
ولی برام جای تعجب داشت
که چرا تانیا بهش شک کرده اونا که رفیقای صمیمی هم بودن

_تانیا!

یه لحظه پشت گوشی سکوت برقرار شد
تااومدم حرف بعدیم بزنم که صدای ایفون خونه بگوشم رسید
پدرم که نزدیکش بود اونو برداشت
ولی دیدم که چطور رنگ ازچهره اش پرید

تعجب کردم چیشده قدم تند کردم
به پدر که رسیدم یه نگاهی به آیفون تصویری انداختم
این اینجا چکار میکنه

همینجور هاج واج داشتم نگاه میکردم
که پدربا دستپاچگی ایفون زد
زیاد طول نکشید که اون زن اومد داخل خونه
خیلی مغرور ومتکبربود لعنتی

بااین سن بازم اون هیبت خودش ازدست نداده
ازبچگی یادم بود این زن همینجور بود
یعنی هنوز این همه تکبرازدس نداده
یجوری به خونه امون نگاه میکرد
که حس کردم به یه اشغالدونی چندشی نگاه میکنه

بااون صدای نکره اش
روح روانمو خط خطی کردعه عه زنیکه بگم چی

+مسعود دختره کوش؟؟؟؟

پدر مونده بودکه چی بگه بدجور
تو تنگنا قرار گرفته بود اینو حس میکردم
تااومد چیزی بگه که صدای مادرم به گوشم رسید

مامان:خوش اومدی هما!

نگام به هما خانم افتاد داشت باپوزخند
نگاه مادرم میکرد مادرمم
دست کمی ازاون نداشت این دوتا زن قدرتمند
شنیدم که تو گذشته جنگهای زیادی بینشون بود
توهمین فکرا بودم که
باحرفی که هما خانم زد همه رفتیم توشوک...






1.9K views٭ᶦˡᵘᵐᶦⁿᵃᵗᶦ✟, 21:53
باز کردن / نظر دهید
2018-10-01 12:00:59 دنیا بۍ چشمات...
1.1K views✫٭, 09:00
باز کردن / نظر دهید
2018-10-01 12:00:47 اشکتو در اورد ولی هنوزم میخوایش
این یعنی عشق...
T.me/i_m_afraid
1.0K views✫٭, 09:00
باز کردن / نظر دهید